۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

طنز رو به زوال!


بقلم: سهند شمس اسحقی

درس هائی از مجادله قلمی داریوش سجادی و ابراهیم نبوی

بحث و جدالی قلمی که گاهاً در بین اهالی مطبوعات در می گیرد این فرصت را برای مخاطبین مهیا می کند تا پرده از برخی واقعیتها در انظار عمومی برداشته شود چرا که اگر هر یک از طرفین در گیر بکوشند با رعایت منطق گفتاری و نوشتاری ضمن احترام به مخاطب خاص و مخاطب عام ، آرا و نظرات شخصی خود را به صراحت بیان دارند طبعاً می تواند به مانند سندی آشکار از زبان پاسخ دهندگان به جهت رفع شبهات برای خوانندگان و مخاطبین رسانه ها باشد؛ بطوریکه می توان آنرا سوزنی دانست که اهالی مطبوعات در ازای جوالدوزی که با نگاه نقد خود به مسائل جامعه و اشخاص می زنند اینبار به هم قلمان خود بزنند! به عنوان نمونه مجادله قلمی اخیر آقایان داریوش سجادی و ابراهیم نبوی و طرح مسائل خاص فکری مد نظر عالی جنابان که سابقه ان به حدوداً چندین سال پیشتر بر می گردد را می توان از نوع محکمه های عمومی دانست که هیئت منصفه و قاضیان آن مخاطبین و قاریان صفحات خبری هستند؛ مالاً با نشستن بر مسند هیئت منصفه ای بی طرف می توان مجوز ورود به این مجادله را برای مخاطبینی همچون اینجانب جعل نمود! علی الخصوص با تکیه بر گفته های مکرر ابراهیم نبوی که همیشه داد آمار هیتها ی ( بازدید) چندین هزار تایی مخاطبینش را سابقاً و اخیراً در جای جای این عالم مجازی بر زبان می رانند که نشان می دهد ایشان ارزش وافری برای کلیکهای مخاطبینش قائل است پس جعل چنین مجوزی آنچنان هم بی ثمن به نظر نمی رسد!همانطور که بسیاری از ناظران و حاضرین بر صفحات مجازی رویت نمودند جریان این مباحثه که به حوزه مسائل شخصی جناب آقای نبوی هم کشید! از آنجا شروع شد که داریوش سجادی طی مصاحبه مفصلی (1) که با خبرنگار خبرگزاری انتخاب انجام داد در گوشه ای از این گفتگو، انتقادی مستند و منطقی به طنز ابراهیم نبوی ابراز شد! در آن گفتگو آورده شده است « من برای قلم آقای ابراهیم نبوی تا مقطعی ارزش قائل بودم، اما متأسفانه ایشان هم پس از خروج از کشور در واقع تن زده و آلوده چنین فضائی شد و آن طنز وزین گل آقائی که عنصر تلخند را در تاريخ مطبوعات فکاهی کشور ثبت کرده بود توسط آقای نبوی تبدیل به لودگی شد. ... حالا متأسفانه باید عرض کنم که ابراهیم نبوی ای که زمانی قلمش تحت تأثیر عنصر تلخند تأثیر بسزائی در جامعه داشت اکنون برای بقاء در این ساختار سياسی ـ رسانه ای خارج از کشور تن به هر لودگی داده و اخيراً و متاسفانه چيزی نمانده بود تا در مقابل دوربين تلويزيون دولتی آمريکا VOA چند پشتک هم برای خوشايند ميزبانانش بزند ....»

ظاهراً این بخش از مصاحبه موجبات رنجش نبوی را فراهم کرد تا ایشان سرآسیمه در ردّ نظرات سجادی به ادله ای چنگ بزند ! که پیش از آنکه مایه از منطق فکری و نوشتاری گرفته باشد ! استنادش به تعدّد مقالات و نفی جایگاه روزنامه نگاری سجادی به زعم خودش! باشد و موضوع را از محتوای انتقادی طنزش به ظواهر و موضوعات ِ بی ربط فرافکنی کند! تا حدی که پاسخ ِ انتقادات نبوی در انظار عمومی را بتوان در حد چشم و هم چشمی های نا شکیبانه، نا صبورانه نزول شان دهد و این پرسش را در ذهن هر رهگذر اینترنتی مطرح کند! پس شان و جایگاه نویسندگی که نبوی دائماً خود را در ظلال آن مفتخر می بیند کجاست !؟ پس خضوع و شان نویسندگی کجاست؟! چرا که نبوی سابقاً چنین ادبیات آکنده به کنایه و مزاح هائی بی موضوع در نقد مطالب و افکار هم قلمان خود را پیشتر نیز به کار گرفته بود آنهم حدوداً دو سال پیش در بیان نظرات انتقادیش نسبت به مطلب طنزی به قلم ف . م . سخن، طنز نویس خبرنامه گویا این گونه نوشت که

نبوی :«... روش اسم مستعار: ما تعدادی نیروی مبارز داریم که در فرنگستان مشغول مبارزه با نظام جمهوری اسلامی هستند و این افراد با اسم مستعار به کسانی که با اسم واقعی خودشان زندان می روند می گویند سازشکار و حکومتی، در روش اسم مستعار با جابجا کردن این دو گروه می توان نویسندگانی مانند ف. م. فلان یا حسن آقا یا شومبول خان را وادار کرد که با اسم واقعی خودشان انتقاد کنند و از آدم هایی مثل تاج زاده و غیره که با اسم واقعی زیر فشار هستند بخواهیم که با اسم مستعار مبارزه کنند،... »!(2)

اینکه داریوش سجادی در مصاحبه خود بیان می دارد که «...من برای قلم آقای ابراهیم نبوی تا مقطعی ارزش قائل بودم، اما متأسفانه ایشان هم پس از خروج از کشور در واقع تن زده و آلوده چنین فضائی شد و آن طنز وزین گل آقائی که عنصر تلخند را در تاريخ مطبوعات فکاهی کشور ثبت کرده بود توسط آقای نبوی تبدیل به لودگی شد...»؛ با مروری بر طنزهای نامبرده به سهولت می توان آنرا دریافت و بلکه یک گام هم فراتر گذاشت و ادعا کرد طنز نبوی بیشتر به طنزهای لس آنجلسی آکنده به هزل شباهت پیدا کرده است!؛ اگر بازهم به پشتوانه های افتخارات نبوی مبنی بر هیتهای چندین هزار تایی صفحاتش استناد کنیم! دیده می شود که در ستون نظرات کاربران در صفحه اینترنتی روزآنلاین این نکته از زبان مخاطبین عام نیز به ایشان گوشزد شده است و معتبرتر انکه خود ایشان هم به بدان معترف شده اند آنجاییکه خواننده ای می نویسد:

« آقای نبوی! اول طبق معمول باید بگم که از طرفدارهای پروپا قرص شما هستم و همه ی کتابهاتون را هم خوندم، اما نه، فقط دو تا از کتاباتون را خوندم: در شهر خبری نیست و سالن شش، مطالب شما را هم در سایت روز می خونم، طرز نگارش شما به طرز محسوسی تغییر کرده است. شاید غربت عامل این امر باشد. از نقدهای طنازانه ی شما بوی هجو میاید. فکر میکنم چون مطمئنم که این ایمیل را نمیخوانید اینقدر گستاخانه به خیال خودم نقد می کنم. اما یه نکته هم بگم من یه ماهی با سالن 6 حال کردم.»

نبوی : « ممنون دوست من، راستش از سه روز قبل که این نوشته تو رو خوندم، خودم هم احساس می کنم چون دارم در مورد افراد مشخصی می نویسم، گاهی نوشته هام به هجو تبدیل می شه. سعی می کنم بیشتر مواظب باشم»! (3)

نکته حائز اهمیت در این نقل قول آنجاست که سجادی نیز انتقادش به چنین مشی در جوهره ای قلمی نبوی بوده است!جدا از محتوای مجادلات فی ما بین، بخشی از حواشی این مجادلات از قول مرجان عالمی(4) آورده شده است که:

« ... نمی دونم چرا هيچ کس هيچ جا نمی نويسه که اين آقای نبوی که همه کشته مردشن چه دسته گل هايی به آب نداده و چه زندگی هایی رو به هم نزده و با چه دختر های جوان و زير سن قانونی که روی هم نريخته. اين چيزهارو من می دونم به خاطر اين که طی شش سال زندگی با حسين با کلی ازاين روزنامه نگارها و اهالی مطبوعات آشنا شدم و تو اون مدتی که تو حيات نو کار کردم. همه کاسه کوزه ها سر ... ميشکنه که الان که فکرشو می کنم می گم نوش جانش. خوب کرد. همه اونو دختر خراب می دونن ولی کسی اصلا حرفی از آقای داور خان نمی زنه که زمين و زمون رو آباد کرده. چرا چون همه يه جوری گير هستن که خدايی نکرده از روز بندازتشون بيرون يا باهاشون بد بشه. اگه می گين همشو بگين » که درسی دارد برای نسل جوان و دل باختگان ِمشاهیر ِقلم که از سوء شهرت خویش ارتزاق می کنند که انسانیت هر شخص را باید با عینک معیارهای انسانی و اخلاقی و جدای از جایگاه قلمی اجتماعی و ادبی و ... نگریست چرا که در عصر و عرصه ای که هنرهای اصلی دچار رقیقی در جوهره شده اند ترازهای فکری بسیار پایین به مدد کیمیای سوء شهرت ! هر زغال بد ستی را در مقام قلم بدست نمایان می کند ! و آن مثل که در بوستانی که شیرانش خفته اند هر روبــهکی ادعای سلطا نیت بوستان ادب می کند! اما انتقادی نیز باید متوجه داریوش سجادی داشت آنجای که در پاسخ خود با حربه ی نفی سوابق حرفه ای که به ایشان نسبت داده شده بود با بازی نبوی بازی خورد ! و در دفاعیات خود لیست بالا بلندی از سوابق قلمی خود را بیان نمود؛ جا دارد تا به عنوان مخاطبی عام این خرده را بر ایشان بگیرم که در پاسخ به ادعای نبوی مبنی بر فقدان پیشینه حرفه ای ایشان! به بخشی از مجادله شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنی با ‌خواجه‌ امام‌ مظفر حمدان‌ ارجاع می داد که:

« امام‌ مظفر حمدان‌ يك‌ روز مي‌گفت‌ كه‌ : كار ما با شيخ‌ بوسعيد همچنان‌ است‌ كه‌ پيمانه‌اي‌ ارزن. يك‌ دانه‌ شيخ‌ بوسعيد است‌ و باقي‌ من! مريدي‌ از آن‌ شيخ‌ ما ابوسعيد آنجا حاضر بود، پيش‌ شيخ‌ ما آمد و آنچه‌ شنوده‌ بود، با شيخ‌ حكايت‌ كرد. شيخ‌ گفت: خواجه‌ امام‌ مظفر را بگوي‌ كه: آن‌ يك‌ هم‌ تويي؛ ما هيچ‌ نيستيم »!(5)
پی نوشت ها:
1-http://www.tik.ir/display/?ID=31161&page=1
2-http://work-pro.net/cgi-bin/cgiproxy/nph-proxy.pl/010110A/687474702s6q61672r676s6s79612r636s6q2s6r6
1626176692s61726368697665732s3032343634362r706870
3- روزآن لاین، نامه های خوانندگان، ۱۹ خرداد ۱۳۸۴
4- http://marjanalemi.blogspot.com/2005/09/blog-post.html
5- اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر