چيستی و چرائی شرکت در انتخابات شوراها
هزيمت اصلاح طلبان در دومين دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا در ايران و روی کار آمدن شهرداری در تهران از دل آن انتخابات که اين توفيق را پيدا کرد فاصله خيابان بهشت تا خيابان پاستور را با فرآيندی پرشتاب طی نمايد، تفهيم کننده اهميت جايگاه شوراها و شهرداری ها برای جميع جناح های فعال سياسی در ايران شده است.
بر همين اساس دورخيز سنگين عموم جناح های سياسی جهت حضور قدرتمند در سومين دوره انتخابات شوراها قابل فهم و توقع است.
از آنجا که هر انتخاباتی مشروط به لحاظ شدن لوازم حضور آزاد، سالم و عادلانه شهروندان در آن، جلوه ای از بروز و ظهور سلوک دمکراتيک در رفتار حکومت ها تلقی می شود، لذا توامان می توان شيوه ورود شهروندان و دولتمردان به پروسه دمکراسی انتخاباتی را از حيث محتوا پردازش و عمق يابی کرد.
کارل ريموند پوپر قائل به آن بود که دمکراسی حق انتخاب شهروند نيست بلکه حق داوری شهروند است که با اتکای بر چنين حقی شهروند فرصت آن را می يابد تا عملکرد حکام را قضاوت کرده و بر اساس ميزان کاميابی يا ناکامی ايشان در تحقق حقوق و مطالبات شهروندان، رای خود را بر تداوم يا عزل حکام بر مناصب و کرسی های قدرت صادر کند.
چنين تعريفی از دمکراسی هر چند نزديک به صواب است اما لزوماً نافی تعريف دمکراسی مبتنی بر حق انتخاب شهروندان نيست.
هر چند نمی توان کتمان کرد «دمکراسی مبتنی بر برخورداری از حق قضاوت شهروند» موضوعيت محسوس تری در سابقه جنبش دمکراسی خواهی ايران داشته و بعضاً دارد.
چه در انقلاب مشروطه و چه در انقلاب اسلامی و چه در انتخابات رياست جمهوری دوم خرداد 76 بوضوح می توان حضور چنين ظرفيتی در اقبال بدنه شهروندی به گزينه های موجود را مشاهده کرد.
در هر سه مورد مزبور شهروندان ايرانی قبل از آنکه انتخابی از سر وضوح کرده باشند، داورانه رای به انعزال وضعيت و موضعان وضع موجود داده بودند.
در مشروطه، انقلابيون داورانه با برخورداری از تجربه تلخ حکومت ظالمانه محمد علی شاهی، حکم عزل چنان سيستم حکومتی را صادر کردند.
در رفراندوم 12 فروردين سال 58 نيز چاشنی اصلی رای 98 درصدی شهروندان ايرانی به جمهوری اسلامی آغشته به عنصر نخواستن حکومت سلطنتی پهلوی بود.
طبعاً چنين نخواستنی بازگشت بر داوری نسبت به عملکرد 50 ساله خاندان پهلوی بر گستره جغرافيائی ايران داشت.
کمااينکه در دوم خرداد 76 نيز رای 20 ميليونی خاتمی، قضاوت منفی اکثريت جامعه نسبت به راهبردهای سياسی و اقتصادی موجود طی دو دهه گذشته برخی از دولتمردان حاکم و حکم عزل چنان دولتمردان و دولتمردی هائی بود.
اما اکنون و در آستانه انتخابات شوراها، صاحبان رای در ايران می توانند هم زمان با عنايت به تعريف پوپری از دمکراسی و با تحفظ نظر داورانه خود نسبت به عملکرد شوراها و شهرداران طی 4 سال گذشته، وجوه ايجابی دمکراسی را نيز در برگه آرای خود لحاظ کنند.
چنين امری مشروط بر آنست که اولاً نامزدها و گروه های فعال در انتخابات حضور خود در اين آزمون را مبتنی بر طرح ها و پروژه های واقعبينانه و تحقق پذير برای حل و فصل مشکلات شهری قرار دهند و ثانياً شهروندان صاحب رای بدون توجه به ظرفيت های عوامفريبانه موجود در دمکراسی های مستقيم، رای خود را قبل از شخص به برنامه و طرح های عملياتی نامزدهای اين انتخابات تخصيص دهند.
گريزی از اين واقعيت نيست که در دمکراسی های مستقيم بواسطه مواجهه رودرروی انتخاب کنندگان با انتخاب شوندگان، عنصر عوام فريبی می تواند و توانسته نقشی اساسی را بازی کند.
در چنين وضعيتی اين ظرفيت در اختيار نامزدها قرار دارد تا با استفاده از ابزارهای ظاهری، آراء شهروندان را ناصوابانه به نفع خود مصادره کنند.
اين امر غير قابل انتظاری نيست تا در چنين ماراتنی عنصری که بهتر بتواند حرف بزند و بهتر دلربائی کند و صحنه انتخابات را با تکيه بر مهارت های «شومن» آنه خود مبدل به سن نمايش کند طبيعتاً در جذب آرای عوام موفق تر بوده و مورد تشويق شورمندانه حجم گسترده تری از عوام واقع شود. قهراً در اين نوع از دمکراسی «سيدکريم» ها موفق ترند. حد فاصل اين دو نوع دمکراسی به قامت دو «ابراهيم» است.
ابراهيمی که سال 58 از ديوار سفارت بالا می رفت و با تبحرش در سخنوری و اذعان بر اين نکته که نقطه مرگ نهضت زمانی است که به نظام تبديل شود، خود را در صدر اقبال شورمندانه مردم می نشاند با ابراهيمی که در سال 85 با طرح کلان مديريت شهری و منشور تهران پای در عرصه انتخابات شوراها در تهران می گذارد.(!؟)
طبيعی است در نسخه عوامفريبانه دمکراسی، آنچه که مهجور می ماند، توان اجرائی و استعداد ذاتی و نفوذ نامزدها برای تمشيت عقلانی و حاذقانه مديريت کلان کشور است.
از کوروش آسوده بخواب محمدرضا پهلوی و هر ايرانی يک پيکان اميرعباس هويدا تا آوردن پول نفت در سفره مردم مصاديق بارزی در حافظه تاريخ ايران از استعداد سياستمداران در چگونگی صعود ظفرمندانه بر تارک اقبال شورمندانه توده های اجتماعی است.
انتخابات رياست جمهوری آمريکا برجسته ترين نمونه از اين نوع است که طی آن دو حزب جمهوريخواه و دمکرات می کوشند متبحرترين سخنرانان و بعضاً خوش سيما ترين و خوش لباس ترين و خوش برخوردترين چهره های خود را بمنظور تفـّوق در ماراتن عوامفريبی وارد عرصه انتخابات کنند.
طبعاً با چنين پيشينه ای اکنون نيز چندان جای تعجبی نيست که محصول انتخابات رياست جمهوری آمريکا را اين چنين زمينگير در باتلاق عراق ببينيم.
عرصه انتخابات شورای های شهر و روستا در ايران نيز باطناً می تواند چنين ظرفيتی را به فعليت برساند تا نامزدها با تمسک به شعبده های عوامفريبانه، شعور سياسی شهروندان را تحت الشعاع شور و احساس و هيجان زدگی مقطعی خود قرار دهند.
برنامه محوری، موثرترين عامل در واکسينه شدن انتخابات از عنصر عوامفريبی است.
قطعاً در انتخاباتی مانند انتخابات شوراها، مردم از منتخبين خود قبل از سياست ورزی، عملگرائی را متوقعند.
هر اندازه در دهه هفتاد ميلادی چالش اصلی در تصاحب کرسی شهرداری ها در سطح اروپا و آمريکا ، بين سياستمداران شکل می گرفت اما در دهه بعد مردم چندان اعتنائی به آن نداشتند که شهردارشان عضو کدام حزب سياسی باشد بلکه مهم آن بود تا تکنوکراتی بر مسند شهرداری تکيه زده تا بتواند مشکلات درون شهری شان را کارشناسانه مرتفع نمايد.
موضع غلامحسين کرباسچی شهردار اسبق و سرشناس تهران نسبت به مشکلات مبتلابه شهروندان تهرانی در سال 74 مصداقی برجسته از ذکاوت و وقوف وی بر حوزه و شرح وظايف يک شهردار موفق بود.
کرباسچی در آن سال زمانی که در برنامه راديوئی «همراه با مردم و همگام با مسئولين» مواجه با سوال ها و اعتراض های پاره ای از شهروندان واقع شد مبنی بر آنکه وقتی ما در تهران مشکل مسکن داريم، وقتی ما در تهران مشکل اشتغال داريم وقتی ما در تهران مشکل گرانی داريم، وقتی ما در تهران مشکل ناامنی داريم حال چه نيازی به گل کاری شهرداری در سطح شهر تهران هست، پاسخ داد:
«شهروندان تهرانی چنانچه مشکل مسکن دارند، به وزير مسکن رجوع کنند و اگر مشکل اشتغال دارند گريبان وزير کار را بگيرند و برای حل مشکل گرانی نيز وزير اقتصاد بايد پاسخگويشان باشد،؛ همانطور که امنيت ايشان را نيز وزير کشور و نيروی انتظامی مسئولند، بنده به صفت شهردار بودن شرح وظايفی جز همآنکه می بينيد ندارم و اهتمام خود را بايد صرف بهسازی فضای زيست شهری حل مشکل ترافيک و ساخت و سازها و ديگر مسائل شهری کنم. تاوان کم کاری وزرا را نبايد شهردار پس بدهد»
پيش از اين نيز محسن مخملباف در تدوين مکالمه هنرمندانه ناصرالدين شاه با قيصر در اثر ارزشمند «ناصرالدين شاه آکتور سينما» به زيبائی تمثيلی از جنس پاسخگوئی کرباسچی را به تصوير کشيد آنجا که قبله عالم در پاسخ به شور خونخواهانه قيصر در سوگ قتل ناجوانمردانه «داش فرمان اش» گفت:
«شما ناموس کشور را از دست امير کبير نجات بده، کريم آب منگل را به ما بسپار»!
اکنون و به همين سياق جميع نامزدان انتخابات شوراها در سطح ايران به اين نکته بايد متفطـّن باشند که به زعم شهروندان ايرانی نيز دغدغه ايشان صرفاً بايد تمهيد لوازم و مقدمات زندگی بهينه شهروندی منطبق با استاندارهای پذيرفته شده برای يک شهروند قرن بيست و يکمی باشد و دفاع از ناموس و منافع و سرحدات و ابتلائات کشوری را به اهلش بسپارند.
از سوی ديگر اين نبايد چنان افاده معنا کند که منتخبين شورای شهر با ديدگاهی پوپری مبتنی بر «قناعت به چتر در موسم باران» تنها متکفل مطالبات و دغدغه های روزآمد شهروندانند و تعهدی به برنامه های کلان و بلند مدت شهری ندارند.
بديهی است چنانچه جهان مدرن نيز به تاسی از پوپر در مواجهه با باران صرفاً قناعت به چتر می کرد، هرگز توفيق آن را نمی يافت تا با ابتکار عمل به مصاف و مهار باران رفته و ضمن هدايت و کاناليزه کردن هرزآب های ناشی از آن باران تخريبگر، عمران و آبادنی بيآفريند.
بنا بريک ضرب المثل مغولی:
شهرهای بزرگ را با تعداد بی شمار گدايانش می توان شناخت.
اما حضور آگاهانه شهروندان ايرانی در انتخابات شوراها بالذات اين استعداد را دارد تا در آينده ايرانيان بتوانند برخلاف مغولان اثبات کنند که:
شهرهای بزرگ را می توان از شهرداران بزرگ اش شناسائی کرد.
داريوش سجادی
3/آذر/85
آمريکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين مقاله پيشتر و با اندکی تلخيص در روزنامه اعتماد ملی مورخ 12 آذر 85 منتشر شده
http://www.roozna.com/Negaresh_site/FullStory/?Id=26022
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر