۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

کامروائی سحرخيزان!


در آستانه برگزاری هفتمين دوره انتخابات پارلمانی در ايران، دعوت به تحريم اين انتخابات دستور کار بخش قالبی از مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور شده.
دولت آمريکا را می توان پيشقراول مناديان تحريم انتخابات پارلمانی در ايران قلمداد کرد که در بسيجی زود هنگام از اوايل ماه نوامبر با استفاده از امکانات رسانه ای فارسی زبان خود مستقيم و غير مستقيم در تمامی زير مجموعه های برنامه صوتی و تصويری راديو آمريکا و راديو فردا مشوق عدم مشارکت شهروندان ايران در انتخابات پارلمانی زمستان اين کشور شده است.
تناقض مضحک اين فراخوان آنجاست که جورج بوش رئيس جمهور آمريکا در سخنرانی ماه نوامبر خود در «بنياد ملی دمکراسی» دولتمردان ايران را توصيه به تن دادن به دموکراسی می کند و هم زمان لجستيک رسانه ای دولت آمريکا را در خدمت به تشويق کلبی مسلکی شهروندان در انتخابات پارلمانی پيش رو در ايران می کند!

از سوئی ديگر ريچارد آرميتاژ قائم مقام وزارت خارجه آمريکا در نشست مشترک ماه اکتبر خود با نمايندگان کنگره آمريکا صراحتاً با نام بردن برنامه های صوتی و تصويری راديو آمريکا (بخش فارسی) اعم از برنامه های هفتگی « ميزگردی با شما» و « فصل ديگر» و همچنين برنامه خبری روزانه « خبرها و نظرها» در کنار راديو 24 ساعته « فردا» تحت عنوان ابزارهای در حال استفاده دولت آمريکا جهت اثر گذاری بر مسائل داخلی ايران نام می برد و مجريان ايرانی تبار اين برنامه ها نيز متناوباً و متنوعاً در مقابل دوربين و ميکروفون اين رسانه ها از موضع يک ايرانی علاقه مند به تامين و دفاع از منافع ملی ايران با ايرانيان سخن می گويند.
اين در حاليست که اکثر دست اندرکاران رسانه های مزبور تحت تابعيت ملی ايالات متحده بوده و در مراسم رسمی اخذ تابعيت آمريکائی خود دست راستشان را بلند کرده و با صدائی رسا و در مقابل قاضی رسمی ايالات متحده قسم نامه زير را قرائت کرده اند که:
« سوگند ياد می کنم که هرگونه وفاداری به هر پادشاه و رئيس حکومت و قدرت و دولت يا حکومت و کشور خارجی که تاکنون عضو يا شهروند آن بوده ام را طرد و نفی کرده و در برابر تمامی دشمنان داخلی و خارجی از قانون اساسی و قوانين ايالات متحده آمريکا حمايت و دفاع نمايم و به قانون اساسی آمريکا پايبند و وفادار بوده و در صورت الزام قانون به حمايت از آمريکا اسلحه به دست بگيرم ...»
لشگر رسانه ای آمريکا علی رغم برخورداری از چنين تناقضاتی، در کنار ديگر مخالفان جمهوری اسلامی در حالی بر طبل تحريم انتخابات پارلمان ايران توسط شهروندان ايرانی می کوبند که نفس اصرار بر چنين تحريمی نوعاً مؤيد اصالت داشتن انتخابات در ايران است.
طی 25 سال گذشته هيچ گروه و سازمان و دولت خارجی مخالف جمهوری اسلامی مدعی فقدان انتخابات در ايران نشده و هرگز جمهوری اسلامی را مانند عراق دوران صدام حسين و ديگر نظام های توتاليتر موجود در منطقه متهم به برگزاری انتخابات فرمايشی صد در صدی نکرده اند.
برآورد نهائی اصرار بر عدم شرکت در انتخابات، بمعنای صحه گذاشتن بر وجود و اصالت انتخابات در ايران است. تنها دغدغه موجود در دمکراسی انتخاباتی ايران تنگ نظری شورای نگهبان در احراز صلاحيت کاندديداهای علاقه مند به شرکت در انتخابات و فقدان قدرت و اثرگذاری صدر در صدی منتخبين مردم در تمشيت امور محوله بوده و می باشد که اين نيز قبل از مطالبه مخالفان جمهوری اسلامی، دغدغه جناح اصلاح طلب در درون ايران بوده و هست.
جمهوری اسلامی ايران طی دو دهه گذشته همواره در مسير انگشت اشاره ايالات متحده بعنوان کشوری خيره سر و ناهمسو با جهان آزاد بوده که با سياستهای خشونت طلبانه و غير دموکراتيک خود مروج جو نفرت و ترور و خشونت در خاور ميانه شده است.
کاخ سفيد متناوباً کوشيده با ترسيم شمائی رحمانی از دمکراسی خود در کنار جعل سيمائی شرور و شيطانی از جمهوری اسلاميه ناسازگار با سياستهای خود، ضمن آنکه ايالات متحده را در کانون محبوبيت و مقبوليت مردم جهان قرار دهد حکومت روحانيون حاکم بر ايران را در کانون خصومت و کراهت افکار عمومی معلق نگاه دارد!
موفقيت يا هزيمت کاخ سفيد در ترسيم چنين شمائی از خود و ايران را بايد از بطن واقعيتهای موجود در منطقه استنباط کرد.
سفر اخير جورج بوش به انگلستان معيار پر وضوحی از توفيق يا عدم توفيق آمريکا در تحصيل اين هدف را در اختيار تحليلگران سياسی قرار می دهد.

دو سال بعد از وقوع حادثه تروريستی يازده سپتامبر و کسب همدلی جهانی با ايالات متحده در نبرد اعلام شده اش با تروريسم جهانی اينک جورج بوش در حالی پای به پايتخت نزديک ترين و بهترين کشور متحد خود در اروپا گذاشت که کمتر نشانه ای از آن همدلی ها و دلجوئی های صميمانه مردم اروپا نسبت به آمريکائيان باقی مانده است.
جورج بوش در موقعيتی سفر به لندن را انتخاب کرد که مطابق آخرين آمار مراکز اروپائی مردم اين قاره دولت آمريکا را يکی از اصلی ترين دشمنان صلح جهان قلمداد کرده اند!
آمريکای محبوب القلوب دهه 60 ميلادی که بقول زبيگنو برژنسکی مشاور امنيت ملی کابينه جيمی کارتر:
«هنگام بحران موشکی کوبا وزير خارجه وقت رئيس جمهور کندی (دين اپسون) در سفر به فرانسه بمنظور متقاعد کردن ژنرال دوگل جهت کسب حمايت فرانسه از آمريکا خواستار کسب فرصتی از دوگل برای ارائه اسناد حاکی از استقرار موشکهای اتمی شوروی در کوبا شده بود خود را مواجه با پاسخ محترمانه رئيس جمهور وقت فرانسه ديد که صميمانه به وی گفت:
تمايلی به ديدن آن اسناد ندارد و حرف رئيس جمهور آمريکا را می پذيرد و در بحران موشکی مزبور در کنار آمريکا خواهد ايستاد»
اکنون همين کشور به آن درجه از بی اعتباری رسيده که برژنسکی خطاب به دولتمردان کاخ سفيد می پرسد:
« امروز آيا هيچ رهبر خارجی به فرستادگان رئيس جمهور ما پاسخی مشابه پاسخ ژنرال دوگل خواهند داد؟»
چهل سال بعد از بحران موشکی کوبا اکنون جورج بوش در حالی قدم به خاک انگلستانه دوست و متحدش می گذاشت که از شدت محبوبيت وی! بيش از پانزده هزار نفر از کادر پليس انگلستان مامور تامين امنيت اين سفر شده و تظاهراتی يکصد هزار نفری در مخالفت با سفر بوش به انگلستان توسط شهروندان اين کشور در خيابانهای لندن برگزار می شود.
بد استقبالی انگليسيها از ميهمان سه روزه شان از آنجا حائز اهميت است که در آغاز اعلام نبرد جهانی واشنگتن با تروريسم بين الملل، جورج بوش نام ايران را در کنار دو کشور عراق و کره شمالی بعنوان کشورهای محور شرارت عنوان کرد و طی دو سال گذشته همچون سنوات پيش از آن بشدت بر حجم تبليغات منفی خود عليه ايران و ترسيم چهره ای خوفناک و عبوس از جمهوری اسلامی افزوده بود.
اين در حاليست که پنج ماه پيش از سفر بوش به لندن، جمهوری اسلامی ايران همانند سفر بوش به لندن توانسته بود با تکيه بر سفر سيد محمد خاتمی به بيروت بعنوان نزديک ترين متحد سياسی ايران به اعتبار وجود حزب الله لبنان و با استناد به استقبال باشکوه و غير قابل تصوری که مردم لبنان از رئيس جمهور خاتمی به عمل آوردند مانور قدرت محير العقولی را در جوار مرزهای اسرائيل و در مقابل چشم فاتحين بغداد به نمايش بگذارد.
سفری که بر خلاف سفر جورج بوش نه منجر به بسيج 15 هزار نفره نيروهای انتظامی و امنيتی شد و نه خاتمی را همچون محبوبيت! جورج بوش محبوس در ليموزين های ضد تانک و موشک انداز در خيابانهای لندن کرد!
ايالات متحده در موقعيتی رهبری سمفونی در حال اجرای لشگر رسانه ای خود و مخالفين جمهوری اسلامی جهت تحريم انتخابات پارلمانی در اسفند ماه آتی را عهده داری می کند که طی پنجاه سال گذشته در نازل ترين سطح محبوبيت در افکار عمومی جهان قرار گرفته و طبعاً صاحب صلاحيتی اش برای طلايه داری جهان آزاد و دمکراتيک بشدت مخدوش شده.
اما تنزل مقام و محبوبيت آمريکا در سطح افکار عمومی جهان الزاماً بمعنای توفيق و کسب فرصت ايران در بسط و تعميق وجوه و سلوک دمکراتيک در ارکان حکومتی اش نيست.
تصادفاً تجربه 6 سال گذشته ميدان داری اصلاح طلبان در دايره حکومت ايران نشان داد علی رغم اقبال و محبوبيت قابل فهمه اصلاح طلبان و فاصله و نفرت بخش های قابل توجهی از شهروندان ايرانی از محافظه کاران آنچه که حرف اصلی را در صحنه سياسی ايران زده و می زند قبل از محبوبيت اصلاح طلبان، نفرت و کينه محافظه کاران است که در يک وحدت آرمانی با نئومحافظه کاران کاخ سفيد فرصت و قدرت و امکان عمل و مانور دولت اصلاح طلب خاتمی را به نابودی کشاندند.
منفوری که مستظهر به قدرت باشد محروم از امکان استفاده از فرصت تدبير و دورانديشی است و طبعاً ميان بُرهای پر هزينه را بر راهبردهای مصلحت انديشانه ترجيح می دهد.
هل من مبارز طلبی نظامی جورج بوش در خاورميانه با عنوان مبارزه با تروريسم همانقدر سفاهت آميز بود که
تنگ نظری و کارشکنی های بلاهت آميز افراطيون محافظه کاران ايران عليه اصلاح طلبان.
رويکرد خشن و نظامی محافظه کاران آمريکائی با تروريسم بين الملل بمثابه مشت بر جيوه کوبيدن تنها منجر به از ميان رفتن کانون تجمع و تمرکز تروريستها و ترويج و توسعه تروريسم ضد آمريکائی در جغرافيائی بدون مرز شد!
محافظه کاران وطنی نيز با رويکرد نامتساهلانه و خشن خود نسبت به تصميمات و اقدامات اصلاح طلبان نه تنها در اعاده اقبال شهروندان ايران نسبت به خود توفيقی کسب نکردند بلکه عامل مشدده ای در انعزال انگيزه و نشاط دمکراتيک شهروندان ايران در مشارکت های اجتماعی شان شدند.
کم استقبالی شهروندان ايران از انتخابات شوراهای شهر در زمستان گذشته سورپرايز تلخی بود که هم زمان کام هر دو جناح اصلاح طلب و محافظه کار ايران را تلخ کرد.
علی رغم همه دل چرکينی شهروندان ايران از کم اقبالی طلايه داران جنبش اصلاح طلب طی 6 سال گذشته، انتخابات پيش روی مجلس ايران فرصت تاريخی حائز اهميتی برای باز توليد و تقويت شاکله اصلاح طلبی را در اختيار شهروندان ايران قرار می دهد.
چهار ماه پيش که بنقل از شهردار برخاسته از غيبت مردم تهران در انتخابات شورای شهر، گفته شد قرار است در ميادين تهران جنازه شهدای جنگ بعنوان قدردانی از ايشان دفن شود، تهرانيان به يکباره متوجه مضرات خلع مسئوليت نسنجيده خود از انتخابات شورای شهر شدند. اما طبعاً اکنون نمی توانستند زبان اعتراض نسبت به اقدامات شهرداری بگشايند که خود با غيبت تعمدی شان در انتخابات موجبات به قدرت رسيدنش را فراهم کرده بودند.
قطار انتخابات معطل کسی در ايستگاه نمی ماند ! هر کس آمد و بموقع هم آمد، توفيق سوار شدن دارد و هر کس زودتر آمد توفيق جايگاه بهتری را نيز دارد.
حضور در انتخابات را می توان به تعبير بزرگمهر حکيم بمثابه سحرخيزی شب خفتگان تلقی کرد.
هر کس سحرخيز تر بود کامروا تر نيز خواهد بود ولو آنکه سحرخيزان، حراميان باشند و مال باختگان بزرگمهر حکيم!
جنبش اصلاح طلبی ايران محکوم به پيروزی است! تجربه 25 سال گذشته در جمهوری اسلامی ايران تفهيم کننده اين واقعيت به شهروندان ايران شده که يگانه جايگزين مقرون بصرفه برای جمهوری اسلامی در ايران، جمهوری اسلامی است! و تنها ابزار مقرون بصرفه برای تمشيت اين جمهوری بر مدار مطالبات مردم با خاستگاه مذهبی شان، دمکراسی متکی بر آراست و قاعده بازی دمکراسی نيز تنها متکی به يک گزينه است و آن هم انتخابات است.

داريوش سجادی
3/آذر/82
آمريکا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر