۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

حکمت هلاکت حکيم!


چينش پازل تحولات سياسی در جريان ترور آيت الله محمد باقرحکيم
دو هفته قبل مايكل لدين، مدير مؤسسه اينترپرايز و مشاور جورج بوش رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا طی مقاله‌اي در نشريه National Review با تأييد گفت ‌وگوهاي محرمانه ايران و آمريكا، از كالين پاول وزير امور خارجه اين کشور و جورج تنت، رييس سازمان «سيا» خواست تا به اين مذاكرات بي‌نتيجه پايان دهند.

تائيد مذاکرات محرمانه ايران با آمريکا توسط لدين در حالی صورت گرفت که يک ماه پيشتر از آن در مورخ 14 تير ماه سال جاری طی مقاله شطرنج سه نفره ضمن اعلام آغاز مجدد مذاکرات غير علنی ايران و آمريکا اين هشدار نيز داده شده بود که:

((هر چند آغاز مجدد مذاکرات ژنو می تواند فرصت تنش زدائی غير مستقيم مناسبات تهران و واشنگتن را فراهم کند اما اين فرصت در بطن خود برخوردار از ظرفيتهای فتنه گری نيز می باشد. بُعد فتنه گرانه اين مذاکرات از آنجا نشات می گيرد که طرف اسرائيلی که همواره مخالف هر گونه نزديکی ميان تهران و واشنگتن بوده بمانند سنوات قبل خود را مهيای کارشکنی و توقف اين روند نمايد.افشای سفر مخفيانه مک فارلين به تهران در دهه شصت و توفيق در تعليق مذاکرات دور نخست ايران و آمريکا در ژنو با ادعای همراهی ايران در عمليات تروريستی القاعده در رياض طی بهار گذشته القاء کننده اين توقع به ناظران سياسی است که ناشکيبائی فتنه گرانه تل آويو در هر گونه روند تنش زدائی ميان تهران و واشنگتن فضای سياسی موجود ميان دو کشور را مجدداً مهيای دسيسه ای خصومت آميز نمايند. تل آويو طی 24 سال گذشته کوشيده در صفحه شطرنج تعاملات ميان تهران و واشنگتن خود را بعنوان بازيگر سوم و پشت صحنه به طرفين تحميل نمايد و يگانه نقشی را هم که در اين بازی عهده داری کرده به هم زدن اصل بازی بوده!))

جناح واقع بين سياستگزار ايالات متحده در حالی دور جديد مذاکرات با ايران را آغاز می کرد که جنگ سالاران کاخ سفيد به همراه دولتمردان تل آويو نيز در خفا بمنظور به بن بست کشاندن اين مذاکرات دسيسه ای جديد را طراحی می کردند.

شهرآشوبی تل آويو عليه ايران با طرح ادعاهای غلو آميز از فعاليتهای هسته ای ايران و فشار هم زمان جنگ سالاران کاخ سفيد بر روی ايران جهت امضای پروتکل الحاقی آژانس منع گسترش سلاح های اتمی در کنار مفتوح کردن تئاتر دست داشتن ايران در انفجار مرکز يهوديان در آرژانتين و بازداشت سليمان پور ديپلمات سابق ايران در بوينس آيرس می تواند پرده هائی از کارشکنی جديد حلقه تل آويو و مباشرانش در کاخ سفيد عليه روند مذاکرات غير علنی نمايندگان وزارت خارجه دو کشور ايران و آمريکا باشد.

ترور آيت الله محمد باقر حکيم را نيز بايد پرده ديگری از دسائس خونين اسرائيل و متحدين جنگ طلبشان در کاخ سفيد عليه جمهوری اسلامی ايران تلقی کرد.

کالين پاول رهبر جناح واقعگرای دولتمردان کاخ سفيد که همواره می کوشد با تفهيم اهميت و نقش موثر جمهوری اسلامی ايران در تحولات منطقه و خصوصاً عراق هيئت تصميم گيرنده کاخ سفيد را مجاب به ضرورت مفاهمه با ايران جهت بسامان رساندن وضعيت سياسی در عراق نمايد.

ظاهراً همه حرف کالين پاول به هم قطارانش در کاخ سفيد آنست که بعد از سقوط رژيم صدام حسين و وقوف بر پيچيدگيهای فرهنگی و اقليمی و مذهبی اين کشور، بهداشتی ترين گزينه برای مهار بحران عراق را تفاهم و سازش با ايران است.

اين رويکرد پاول و همفکرانش در واشنگتن را قبل از آنکه بتوان به حساب خوش قلبی وی نسبت به ايران گذاشت بايد به حساب عملکرد سنجيده و حسابشده کارگزاران سياست خارجی ايران در عراق بعد از صدام حسين گذاشت که مجموعه عملکرد ايشان اين واقعيت را به وی و متحدينش تفهيم کرد که حرف اول در عراق را شيعيان می زنند.

دو جامعه شيعه ايران و عراق صرف نظر از دلبستگی و وابستگی متقابل مذهبی به يکديگر و نگاه شيعيان عراق به ايران بعنوان يگانه کشور تشيع در جهان اسلام و احترام متقابل دو حوزه علميه نجف و قم صرف نظر از اختلاف نظرهای تاريخيشان در فقه و سياست اما در مجموع نشان داده اند که در بزنگاه های تاريخی يکديگر را تنها نمی گذارند.

رهبری آيت الله شيرازی در نبرد استقلال طلبانه مردم عراق عليه استعمار انگلستان در قرن گذشته و همدلی های علمای شيعه نجف در انقلاب مشروطه ايران در کنار عدم مشارکت و همکاری آيت الله خوئی متنفذ ترين مرجع تقليد وقت شيعيان با رژيم عراق عليه حکومت هر چند استبدادی و دين ستيز پهلوی در دهه شصت و هفتاد ميلادی و همچنين عدم موضعگيری مشاراليه عليه رژيم جمهوری اسلامی علی رغم فشار رژيم صدام حسين به وی و علی رغم ناسازگاری ديدگاه فقهی ايشان با مواضع فقهی و سياسی آيت الله خمينی در دهه هشتاد جملگی مُبيّن موانست و همدلی نهائی دو جامعه شيعی در عراق و ايران است.

اما مهمتر از همه اينها اين حضور محمد باقر حکيم رئيس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و نزديکی فکری وی با جمهوری اسلامی بود که تهران را برخوردار از يک کارت برنده و قدرتمند در فعل و انفعالات عراق بعد از صدام می کرد.

حکيم به پشتوانه برخورداری از سازماندهی تشکيلاتی در مجلس اعلی و مناسبات حسنه اش با ايران با ورود خود به عراق به نيروهای اشغالگر آمريکا نشان داد از جميع خرده رهبران سياسی موجود در عراق يک سر و گردن بالاتر است.

اين حضور مسلط و مقتدرانه حکيم در عراق بود که به درستی جناح کالين پاول را متقاعد کرد راه ساماندهی در عراق از ايران می گذرد.

تهران نيز در ترسيم شمايل سياسی مقتدرانه حکيم در عراق بازی هوشمندانه و واقعبينانه ای را از خود به نمايش گذاشت.

مهم ترين کاری که رهبران جمهوری اسلامی در تقويت موضع آيت الله حکيم انجام دادند پاک کردن هر گونه شائبه وابستگی و انقياد حکيم به ايران بود.

حکيم در حالی بعد از 23 سال ايران را بمقصد عراق ترک کرد که بصورت ظاهر کمترين وابستگی سياسی به ايران را در رفتار و مواضع اش از خود نشان نمی داد.

يکی از بزرگترين اقبالهائی که دولتمردان جمهوری اسلامی دارند آنست که مخالفينش در خارج از کشور ايشان را مشتی ابله فرض می کنند که فاقد حداقل شعور در فهم مسائل سياسی داخلی و خارجی اند.

اما در عمل روحانيون حاکم بر ايران بخوبی نشان داده اند که هر اندازه در اقدامات سياسی خود در داخل کشور دچار نارسائی اند اما در سياست خارجی با درکی درست و واقعگرايانه بشدت زيرکانه عمل کرده و می کنند.

در مورد قضيه عراق آنچه که روحانيون حاکم بر ايران به درستی به آن رسيده اند آنست که تعقيب رژيمی مشابه جمهوری اسلامی در عراق بدليل حداکثر مطلق نداشتن شيعيان در اين کشور بر خلاف نمونه ايران امری نشدنی است.

لذا از همان ابتدا هم حکيم و سازمان و شيعيان تحت امرش و هم دولتمردان جمهوری اسلامی پروژه دموکراسی بر اساس هر نفر يک رای را در دستور کار خود در قبال آينده سياسی عراق قرار دادند.

طبعاً هوش چندان بالائی نمی خواست تا تحليلگران سياسی بفهمند حدوث چنين دموکراسی در عراق مجموعاً باز هم نتيجه را به نفع جامعه شيعيان رقم خواهد زد. شيعيانی که در تحليل نهائی اگر قرار باشد به سمت کشوری خارجی غش نمايند انتخاب نخست شان ايران است.

در چنين صورتی باز اين حکيم بود که با تکيه بر پيشينه مبارزاتی و تاريخی خود و اقوامش و نفوذ و شهرت اعتماد و علاقه اکثريت شيعيان عراق به وی و برخورداريش از تشکيلات سازماندهی شده در مجلس اعلی حرف نخست را در عراق دمکراتيک آينده می زد.

تنها دلنگرانی حکيم آنبود که مخالفينش بتواند با تکيه به قرابتهای وی با دولتمردان جمهوری اسلامی شاکله سياسی وی را تا قواره يک مهره تحت امر ايران تنزل دهند.

اما وی با همکاری ايران و اقدامات حسابشده خود موفق شده بود فرصت هر گونه القا شائبه وابستگی اش به ايران را از مخالفينش بگيرد.

نحوه خروج وی از ايران نخستين اقدام حساب شده وی در همين راستا بود.

وی علی رغم حضور 23 ساله اش در ايران و مناسبات حسنه اش با آيت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بر اساس يک تصميم حساب شده و بر اساس مصلحت سنجی دو جانبه با طرف ايرانی ترجيح داد با مراسم رسمی توديع از آيت الله خامنه ای ايران را ترک نکند.

هر چند بصورت ظاهر اين عمل نوعی کم لطفی محسوب می شود اما حکيم توديع خود را در عمل انجام داده بود و قبل از ترک تهران يک جلسه و بصورتی مفصل با آيت الله خامنه ای ملاقات و مشاوره و توديع کرده بود اما هر دو طرف صلاح را بر اين ديدند که با خبری نکردن اين ديدار خداحافظی حساسيت بی جای آمريکائيها و دشمنان حکيم را فراهم نکنند.

حکيم بعد از ورود به عراق نيز زيرکانه با کنار کشيدن ظاهری از فعاليتهای سياسی کوشيد ضمن محفوظ نگاه داشتن اعتبار و اقتدار سياسی و معنوی خود از مجادلات نامتعادل سياسی حاکم بر عراق از سوئی منزلت سياسی خود را نزد مراجع و علمای متنفذ شيعه در نجف ارتقا بخشد و از سوئی ديگر همزمان با ارسال برادرش به شورای رهبری عراق در بغداد سايه خود را بر سر شورای رهبری تحميل نمايد.

با چنين رويکردی طبعاً ضمن آنکه بصورت ظاهر و در عرصه علنی سياست دولتمردان جمهوری اسلامی می توانستند جلوی هر گونه ادعای نفوذ و مداخله تهران در امور عراق را از آمريکائيان بگيرند اما همزمان و در عالم واقعيت به آمريکائيان تفهيم می کردند که اين تهران است که حرف آخر را در عراق می زند.

تهران سالهاست که بازيگر حرفه ای اين بازی است.

تاسيس حزب الله لبنان و روی انداختن آمريکائيها و فرانسويها به تهران در دهه هشتاد جهت آزاد سازی گروگانهايشان در بيروت و پاسخ زيرکانه و هميشگی تهران به ايشان که:

«جمهوری اسلامی نقشی در تصميم گيريهای حزب الله لبنان که يک تشکيلات مستقل است! ندارد اما حاضريم در صورت اثبات حُسن نيت شما از نفوذ معنوی خود در حزب الله استفاده کرده و آزادی گروگانهايتان را از ايشان درخواست نمائيم»! نمونه ای بارز از مهارت ايران در چنين بازيهای است.

مجموعه چنين تحرکاتی بود که در نهايت جناح واقعگرای هيئت حاکمه واشنگتن به رهبری کالين پاول را به اين تصميم رساند که با ايران وارد مذاکره شود.

پاول برای فتح باب اين مذاکرات بصورت توامان دو سيگنال مهم برای ايران ارسال کرد.

نخست افشای مذاکرات جناح جنگ طلب کاخ سفيد طی سال گذشته با منوچهر قربانی فر دلال معروف اسلحه در جريان رسوائی ايران کنترا.

هدف و مخاطب کالين پاول از افشای اين مذاکرات اولاً هشدار به ايران بود که به ايشان انذار داده باشد مخالفين وی در کاخ سفيد و تل آويو بدنبال راه حلهای براندازی اند و ثانياً بدينوسيله حُسن نيت خود به ايران بمنظور پای ميز مذاکره کشاندن تهران با نمايندگان خود را به اثبات برساند.

دومين اقدام پاول دستور توقف فعاليتهای شورای ملی مقاومت (شاخه سياسی گروه تروريستی مسعود رجوی) در ايالات متحده بود.

ظاهراً هر دوی اين اقدامات از جانب ايران به ديده مثبت نگريسته شد و به همين منظور بود که بعد از ظهر جمعه 29 اگوست ساعت چهار و بيست و پنج دقيقه به وقت نيويورک بار ديگر هيئت ايرانی مذاکره کننده با طرفهای آمريکائی جهت شرکت در دور ديگری از مذاکرات با هيئت آمريکائی از فرودگاه جان اف کندی عازم اسلو پايتخت نروژ شدند!

هر چند کالين پاول و متحدينش کوشيده و می کوشند با حفظ کريدور مذاکره با ايران راه های کم هزينه تری برای بسامان رساندن بحران عراق فراهم کنند اما همانطور که در مقاله شطرنج سه نفره ذکر شده بود:

« ناشکيبائی فتنه گرانه تل آويو در هر گونه روند تنش زدائی ميان تهران و واشنگتن فضای سياسی موجود ميان دو کشور را مجدداً مهيای دسيسه ای خصومت آميز می نمايد»

از آنجا که اسرائيل و دولتمردان تحت امرش در واشنگتن به صراحت اعلام کرده اند که بدنبال براندازی رژيم حاکم بر تهرانند و هر گونه مذاکره با ايران را اتلاف وقت می دانند لذا بدنبال بالا گرفتن مذاکرات دو جانبه ميان تهران و واشنگتن دولتمردان تل آويوهم زمان با تقويت فشار بر ايران از طريق بحران اتهام ساخت سلاح هسته ای و به نمايش گذاشتن تاتر دادگاه آرژانتين، در نهايت تصميم گرفتند با از بين بردن آيت الله حکيم بعنوان کارت برنده و قدرتمند ايران در عراق جذابيت ايران در پای ميز مذاکره با واشنگتن را از بين ببرند.

نوع عمليات تروريستی بکار گرفته شده در نجف نيز می تواند مويد رد پای اسرائيلی ها در اين سوء قصد باشد.

سابقه ترور بوسيله بمب با قدرت تخريب بالا نخستين بار در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در سال 60 اتفاق افتاد که هر چند در آن زمان عوامل گروه تروريستی مسعود رجوی متهم به اين اقدام شدند اما ظاهراً ميليشياهای تحت امره رجوی در آن حادثه صرفاً عامليت داشته اند و طراحی در تل آويو صورت گرفته بود.

جالب آنکه هم اکنون نيز بقايای گروهک مزبور در عراق تحت کنترل جناح جنگ طلب وزارت دفاع آمريکا هستند که اتفاقاً هم دلی آشکاری نيز با اسرائيلی ها در برخورد نظامی با ايران دارند.

لذا چندان استبعادی ندارد که بار ديگر ميليشياهای گروهک رجوی عامليت در اين حادثه را متقبل شده و در پاسخ به امتياز تعطيلی دفاتر شورای ملی مقاومت گروهک مزبور در آمريکا به ايران توسط جناح واقعگرای کاخ سفيد اينک جناح جنگ طلب آمريکا و تل آويو در مقام پاسخ و خنثی کردن آن امتياز بقايای گروهک مزبور در عراق را عامل انفجار در نجف کرده باشند.

اين نکته نيز بايد مورد توجه قرار داد که کمتر از يک هفته قبل از کشته شدن آيت الله حکيم بين ايشان و آيت الله خامنه ای مراوده ای بدنبال ترور نافرجام آيت الله سيد محمد سعيد حکيم انجام گرفت که طی آن رهبر جمهوری اسلامی ايران صراحتاً از آمريکائيان به عنوان نيروهای اشغالگری ياد کرد که با تمسک به اينگونه اقدامات جنايتكارانه بدنبال تحميل روشهای پليسی و سرکوبگرانه در عراق بمنظور تحميل ناامنی و اختلافات داخلی اند.

متقابلاً آيت الله حکيم نيز در پاسخ به ايشان ضمن تائيد نظرات وی گفته بود:

«همانگونه كه جنابعالي در پيام خود بيان كرده ايد دشمنان درصدد ايجاد بي ثباتي و ناامني در عراق هستند ... حل مسئله امنيت و ثبات عراق در گرو واگذاري اين مسئله به مردم اين كشور و خروج اشغالگران است»


حکيم با پذيرفتن صفت اشغالگر برای سربازان آمريکائی خود را در تير راس آندسته از صهيونيستهای آمريکائی و اسرائيلی قرار داد تا به سرعت وارد عمل شوند و پروژه حذف وی را عملياتی کنند.

جالب آنکه هم زمان با ترور حکيم عمله تبليغاتی و رسانه ای تل آويو و متحدين آمريکائيشان کوشيدند با نشان دادن انگشت اتهام خود بسوی تهران، جمهوری اسلامی ايران را متهم اصلی ترور حکيم معرفی و القا کنند!!!

اما ترفند مزبور با توجه به عدم استقبال برادر ايشان عبدالعزيز حکيم که عملاً وارث سياسی و جانشين وی در مجلس اعلی نيز محسوب می شود و همچنين موضع آيت الله سيستانی متنفذترين روحانی و مرجع تقليد شيعيان در نجف که صراحتاً آمريکا را مسئول کشته شدن آيت الله حکيم اعلام کرد جلوی اقبال يافتن اين ترفند را گرفت.



مجموعاً هر چند جمهوری اسلامی ايران امانت دار خوبی بود و بيش از دو دهه بخوبی از آيت الله حکيم بعنوان امانت مردم عراق محافظت کرد و نهايتاً نيز وی را سالم نزد مردمش فرستاد اما اينک با کشته شدن وی و از بين رفتن کارت برنده و موثر ايران در بحران عراق نبرد اصلی در بحران عراق از بازی ميان تهران و واشنگتن خارج شده و مبدل به بازی ميان تل آويو و حلقه جنگ سالاران کاخ سفيد با و تيم سياسيون وزارت خارجه آمريکا به رهبری کالين پاول شده است.

تنها در اين ميان انگلستان با بازداشت هادی سليمان پور ديپلمات متهم به دست داشتن در انفجار آرژانتين که از جانب ايران دور از انتظار بود حاذقانه خود را وارد بازی دو جانبه مزبور کرد تا چنانچه در روزها و يا هفته های آينده طرفهای آمريکائی متمايل به تنش زدائی و مذاکره با ايران توانستند بر جناح جنگ طلب تفوق حاصل کنند آنگاه انگلستان نيز با تظاهر به يک ژست قضائی از استرداد سليمان پور به آرژانتين با استناد به عدم کفايت ادله قضائی استنکاف ورزيده و اين عمل خود را بعنوان يک امتياز به تهران بمنظور اثبات حُسن نيت خود بفروشد! و در غير اينصورت در روند تفوق جنگ سالاران عليه ايران با استفاده و بازی با کارت سليمان پور خود را در اردوی ايشان و بازيگر قابل وثوقشان معرفی نمايد.



داريوش سجّادی

دهم شهريور هشتاد ودو

آمريکا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر