ارزيابی مراودات اخير اصلاح طلبان با خاتمی
حماسه ملی دوم خرداد بعد از پشت سر گذاشتن شش سال پر فراز و نشيب متدرجاً در حال نزديک شدن به مرزهای مرثيه ملی است!
علی رغم کارشکنی مستمر جناح محافظه کار طی شش سال گذشته در مسير جنبش اصلاح طلب ايران ، اخيراً حجم و شدت تعديات ايشان عليه اصلاح طلبان از افزايش چشمگيری برخوردار شده است.
تجری بی پرواتر لباس شخصی ها در حمله به جوانان و دانشجويان، افزايش بازداشت روزنامه نگاران و دانشجويان، هجمه سنگين سياسی و قضائی و مطبوعاتی به نمايندگان اصلاح طلب مجلس در سه ماه نخست سال جاری مؤيداتی از بازگشت و تقويت روحيه مخالفان اصلاحات در برخورد با اصلاح طلبان است.
اوج تراژدی آنجاست که همزمان با هجوم سنگين محافظه کارها به کليت اصلاح طلبان، لايه هائی از بدنه اصلاح طلبان نيز خاتمی را در کانون انتقادهای تند و گزنده خود قرار داده و تلويحاً و تصريحاً با نامه هائی سرگشاده استعفای وی را از مسند رياست جمهوری مطالبه می کنند!
بخش کميک اين تراژدی آنجاست که قبل از تصدی مسئوليت خاتمی در مسند رياست جمهوری، مرتضی نبوی مدير مسئول روزنامه دست راستی رسالت در ايام رقابتهای انتخابات رياست جمهوری سال 76 طی سرمقاله ای در روزنامه تحت امر خود با عنوان « دو استعفا و يک قهر» در توجيه علت مخالفت خود و جناح متبوعش! با رياست جمهوری خاتمی وی را متهم به کم ظرفيتی و تحمل در کشيدن بار سنگين رياست جمهوری می کرد و با اشاره به دو استعفای خاتمی از مسند مدير مسئولی روزنامه کيهان و وزارت ارشاد تضمينی نمی ديد که وی اينبار نيز از زير بار سنگين رياست جمهوری با استعفا شانه خالی نکند و اينک بعد از گذشت 6 ساله پر مشغله و بحران از دوران رياست جمهوری خاتمی حال اين بخش هائی موثر از اصلاح طلبان هستند که متقاضی استعفای خاتمی شده و می شوند!
اينک اين پرسش بشکلی برجسته خود را بر تحليل گران مسائل ايران تحميل می کند که بر اساس کدام اتفاق ناگوار و يائسه کننده! حاميان پيشين رئيس جمهور در کمتر از سه الی چهار ماه تغيير موضع داده و خواستار استعفای خاتمی شده اند؟
طبعاً نمی توان اين تغيير موضع ناگهانی را به احتساب خواب نما شدن يک شبه آن بخش از اصلاح طلبان متقاضی استعفای خاتمی دانست که نائل به کشف ناتوانی خاتمی و دولتش در تحقق اهداف جنبش اصلاح طلبی در دو سال باقيمانده دوران رياست جمهوريش گذاشت.
فهم سرخوردگی امروز اين بخش اصلاح طلبان از خاتمی را بايد در تبعات انتخابات نهم اسفند شوراها طی سال گذشته جستجو کرد.
هزيمت جبهه اصلاحات در انتخابات نهم اسفند هر چند بمعنای پيروزی محافظه کاران در انتخابات مزبور نبود اما نتايج آن انتخابات از سوئی موجبات ضعف روحيه و اعتماد بنفس رهبران جنبش در تداوم مسير اصلاحات را فراهم کرد و از سوی ديگر جناح محافظه کار را با به يقين رسيدن از تهی شدن انبان اصلاح طلبان از رای مردم و تضعيف پايگاه مردمی اصلاح طلبان به تقويت روحيه واعتماد بنفس و بازسازی استحکامات سياسی خود بمنظور سرکوب سنگين و بدون پروا و همه جانبه اصلاح طلبان رساند.
اصلاح طلبان که طی 6 سال گذشته سهمشان از قدرت عمدتاً مستظهر به برخورداری از حمايت حداکثری مردم بود و با اتکای به همين عقبه مردمی توان روياروئی مقتدرانه با مخالفنشان را داشتند ناگهان در نهم اسفند عقبه خود را از دست رفته ديدند.
ديوار شکست ناپذير «ماژينوی» اصلاح طلبان بدون شليک گلوله ای از مفر «بنلوکسِ» منفعل کردن مردم در نهم اسفند فرو ريخت.
محافظه کاران که طی 6 سال گذشته با وقوف بر تکيه گاه قدرتمند مردمی اصلاح طلبان می کوشيدند در روند کارشکنی خود در مسير جنبش اصلاح طلبی حفظ ظاهر کرده و با رعايت عقبه مردمی خاتمی و ديگر متحدين وی حداقل های قانونی مبارزات سياسی را رعايت کنند بعد از اتنخابات نهم اسفند و اطمينان شان از افول حمايت مردمی اصلاح طلبان ديگر چندان خود را معطل رعايت ظاهری و تصنعی قوانين در برخورد با رقيب نکرده و هجومی سنگين و نامتعارف را به جبهه اصلاحات آغاز کرده اند!
چريک پير سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی بدرستی اخيراً طی مصاحبه اش با ايسنا گفت:
«مردم هزينه مشاركت نكردن در انتخابات شوراها را حالا حالاها بايد بپردازند و خواهند ديد چه وضعي براي آنان ايجاد خواهد شد»
هر چند بررسی انگيزه های عدم مشارکت مردم در انتخابات نهم اسفند در جای خود قابل ارزيابی آسيب شناسانه است اما در حال حاضر بررسی تبعات آن انتخابات کم فروغ از فوريت و اولويت مهم تری برخوردار است.
شايد بتوان يکی از مهم ترين دلائل مشارکت رقيق شهروندان در انتخابات شوراها را قبل از تبعات طبيعی شرارتها و دسائس مخالفان اصلاحات، سرخوردگی مردم از عدم تطابق دستور جلسه نوشته شده رهبران حکومتی اصلاحات با مطالبات واقعی مردم دانست!
رهبران اصلاحات طی شش سال گذشته در حالی در کريدورهای سياسی حکومت بدنبال تحقق مطالبات سياسی خود بودند که در بدنه جامعه جنس مطالبات مردم قبل از مطالبات سياسی، ناظر بر مضايقه های اجتماعی بود.
اما صرف نظر از دلائل شکست تلخ و هشدار دهنده اصلاح طلبان در انتخابات نهم اسفند، پيامدهای تلخ تر آن هشدار دهنده تر است!
مهم ترين پيآمد شکست اصلاح طلبان در انتخابات نهم اسفند ايجاد نوعی سردرگمی و سرگيجه سياسی نزد اکثريت رهبران و حاملان جنبش اصلاحات است.
بالا گرفتن سنت نامه نويسی به خاتمی و اصرار به وی جهت استعفا توسط متحدين پيشين اش بعد از تهاجمات سنگين محافظه کاران به دانشجويان و مطبوعات در روزهای اخير، برجسته ترين نمونه از سرگيجه گی سياسی متحدين پيشين خاتمی است که در بطن خود مبين ضعف بنيه و فهم سياسی ايشان و عدم ورزيدگی برای حضور در آوردگاه های سياسی است.
اين بخش از اصلاح طلبان در قياسی مع الفارق از تعبير مرحوم مدرس در توصيف شخصيت مستوفی الممالک بمثابه «شمشير های مرصعی اند که تنها به درد مراسم بزم و سلام می خورند»! و تا زمانی که جنبش اصلاحات در بطن حمايتهای مردمی يکه تازی می کرد ايشان نيز سوار بر امواج اصلاحات بخشی از بار و مسئوليت را به دوش می کشيدند.
بعد از انتخابات نهم اسفند که هزينه مبارزه سياسی اصلاح طلبان با محافظه کاران در خلاء حضور مردم افزايش تصاعدی پيدا کرد و اينک «مملکت محتاج شمشيرهائی برنده و فولادين» شد، ناآشنايان با مبارزه سياسی در موقعيت بحرانی دچار پارکينسون سياسی شده و برای توجيه ناتوانی خود از فهم و ادامه بازی، ناخدای کشتی را نيز دعوت به استعفا و کنار کشيدن می کنند.
همين سرگيجگی و تلون مزاج را به تناسب و تنوع در بخش هائی از بدنه دانشجوئی کشور می توان رصد کرد.
تظلم نامه دفتر تحکيم وحدت به دبير کل سازمان ملل متحد و استمداد از ايشان جهت بسامان رساندن وضعيت نابسامان کشور را هر چند با تسامح ميتوان به حساب زود رنجی و ضريب بالای حساس بودن نسل جوان گذاشت، ليکن واکنش های بعدی ايشان نيز مُبين همان سرگيجگی مبتلابه ديگر رهبران جنبش اصلاحات است.
طبعاً دانشجويان بايد به لوازم عمل سياسی خود پايبند باشند و بپذيرند زمانی که داد خواهی خود از اين بيداد را نزد يک مرجع خارجی می برند با رساترين کلام به تماميت حکومت خود اعلام می کنند که ديگر هيچکدام از نهاد های حکومت اعم از رئيس جمهور و دولت و مجلس و نمايندگان مجلس و ديگر نهادها نزد ايشان فاقد کمترين مشروعيت و اعتبار است و قاعده بازی سياسی خود را از دايره درون کشوری به برون کشوری منتقل کرده و واگذار کردن سهم و نقش خود در درون جبهه اصلاحات را اعلام می کنند، اما همين دانشجويان هنوز چند روزی از ارسال نامه شان به دبير کل سازمان ملل نگذشته که خويشتنداری خود را از دست داده و با ارسال بيانيه هائی جديد مجدداً رئيس جمهور خاتمی را مخاطب قرار داده و از ايشان مطالبه استعفا می کنند.
طبعاً در موقعيتی که سرشناسان سياسی ايران نيز در فضای فعلی ايران دچار سرگيجگی و مواضع نامتعارفند، مواضع ضد و نقيض دانشجويان را نيز بايد به احتساب ناپختگی سياسی ايشان قرار داد و بر همين قياس نميتوان از ايشان خرده گرفت.
هر چند دانشجويان طی شش سال گذشته مشقتهای زيادی را تحمل کرده اند اما امروز قاصر از فهم اين مطلبند که اين آتش از کجا در خرمن شان افتاد؟
اما در اين ميان اگر جای گله ای باشد قطعاً متوجه آن بخش از نمايندگان فراکسيون دانشجوئی مجلس ايران است که در خلال ناآرامی های دانشجوئی اخير تهران سعی کردند با خطابه های شورانگيز بر موج اقبال دانشجويان معترض سوار شده و اعجاب آورانه مدعی شوند دغدغه دانشجويان در اغتشاشات اخير ناشی از عدم تصويب لايحه لغو نظارت استصوابی و تبيين اختيارات رياست جمهوری است.
اين در حاليست که سه ماه پيشتر از اغتشاشات دانشجوئی اخير همين دانشجويان در کنار ديگر شهروندان ايران کمترين تمايلی جهت شرکت در انتخابات بدون نظارت استصوابی شورا ها را از خود نشان ندادند!
طبعاً مواضع امروز نمايندگان مجلس را نيز ميتوان به احتساب به هم خوردن تعادل سياسی بخشهائی از رهبران جنبش اصلاحات در سنگر پارلمان بعد از شکست نهم اسفند قرار داد.
تحقيقاً تا زمانی که خاتمی در کانون حمايتهای ميليونی مردم بود محافظه کاران ولو به صورت ظاهر هم که شده حرمت وی را نگاه داشته و می کوشيدند ايذاهای سياسی خود عليه اصلاح طلبان را چهره ای قانونی دهند اما از بعد از انتخابات نهم اسفند که توفيق خود در تنها کردن خاتمی از عقبه مردمی و متفرق کردن متحدين وی را ملاحظه کردند تعارفات قانونی را کنار گذاشته و تهاجم سنگين خود به تماميت اصلاح طلبان را آغاز کرده و با تکيه بر تفرق عارض شده بر جنبش اصلاحات هر کدام از زير مجموعه های اصلاح طلبان را به تنهائی در گوشه ای در تنگنا قرار داده و ايشان را در معرض تهاجم خود گرفته اند.
دانشجوی منعزل شده از جنبش را با طيب خاطر در دانشگاه می زنند.
روزنامه نگاران منفص از جامعه را به محبس می اندازند.
نمايندگان اصلاح طلب مجلس را بدون پروا زير ضربات سياسی و فيزيکی خود می گيرند و تماميت اصلاح طلبان نيز همچون رمه ای رها شده و بی پناه انگشت تحيّر بر دهان گرفته اند.
بازتاب اوليه انعزال جنبش دانشجوئی از روند اصلاحات در ايران را اکنون به وضوح می توان در روند آدرناليزه شدن فعاليتهای سياسی جوانان دانشجو ملاحظه کرد که در صورت عدم کنترل اين روند بايد چشم انتظار کُنش های احساساتی و نسنجيده جوانان در کنار واکُنشهای خشن و نامعقول محافظه کاران بود.
ماهيت حاکم بر اين روند نزد جوانان تن زدن به کنش هائی هيجان آميز و خطر ساز است که با ترشح نامتعارف آدرنالين، ترس توأم با لذتی شيرين و شجاعت بخش را در روحيه جوانان پمپ می کند.
جوانی که طی سنوات قبل نتوانسته با مشی دمکراتيک، قانونی و اصلاح طلبانه مطالبات خود را کسب نمايد و همواره شخصيت حقيقی ، فردی و اجتماعی اش مورد تحقير و توهين قرار گرفته، اکنون با فرو رفتن در خلسه شيرين قهرمان بينی ناشی از تحرکات خطر ساز و هيجان آميزه آدرنالين ريز در جريان گردش خونش احساس تشفی خاطر از توفيق خود در اثبات و تحميل موجوديت و عينيت فردی و اجتماعی سرکوب شده اش به تماميت سيستم سياسی می نمايد.
همزمانی تقريبی تخت قاپو شدن شهروندان صاحب رای در انتخابات نهم اسفند با لشگر کشی ارتش ايالات متحده آمريکا به عراق و پيروزی سريع و کم هزينه واشنگتن بر حکومت ديکتاتوری صدام نيز در بطن خود اين استعداد را داشت تا در ضمير ناخودآگاه و بعضاً خودآگاه! بخش هائی از بدنه شهروندان ايرانی استراتژی! توسل به «مهدويت واشنگتنی»! را القاء نمايد.
ماحصل اين توسل نيز تعميق دهنده به انفعال مردم و انزوای بيشتر اصلاح طلبان شد.
اما مضحک ترين قسمت داستان آنجائی بود و هست که همزمان با دغدغه ها و مشکلات واقعی و نفس گير جامعه سياسی ايران کيلومترها دورتر از ايران و در قلب شهر لوس آنجلس جمعی از بقايای سلطنت منقرض شده پهلوی نيز از نابسامانی های موجود در ايران به هيجان آمده و در طمع کسب طعامی از اين سفره با تکيه بر يک شازده و چهار تا و نصفی شبکه تلويزيونی ماهواره ای و يک آهنگ «حرکت از اين بيش شتابان کنيم» داريوش اقبالی عزم انقلاب کردند!!!
جمهوری اسلامی چنانچه هيچ فضيلتی هم نداشته باشد اما لااقل در يک زمينه ميتواند همواره خداوند را شاکر باشد که اپوزيسيون سلطنت طلبان خارج از کشورش را از احمق ها قرار داده است.
اما همان اندازه که تماميت جمهوری اسلامی می تواند شکرگزار محروم ماندش از اپوزيسيون برون مرزی حائز اهميت باشد، اما در درون کشور اين جامعه شهروندی ايران است که بايد دلنگران محروم ماندشان از بدنه روشنفکری نقاد و پاتالوژيک نسبت به ابتلائات جامعه باشند.
آيت الله مرتضی مطهری سالها پيش از انقلاب اسلامی ايران در تبيين تمايزات روحانيت شيعه با روحانيت سنی به درستی بر اين نکته انگشت گذاشت بود که روحانيت سُنی به دليل ارتزاق مادی شان از بدنه حکومت هيچوقت نتوانسته اند در مقابل ظلم و ستمگری حکام منشاء اثر باشند بر خلاف روحانيت شيعه که به بواسطه ارتزاق از بدنه جامعه از استقلال و کفايت و اعتماد بنفس لازم جهت مواجهه با رفتار ظالمانه حکومت برخوردار بوده اند.
اما مشکل روحانيت شيعه از آنجا آغاز می شود که بدليل ارتزاقشان از بدنه اجتماع و بمنظور حفظ اين وابستگی مالی تن به عوام زدگی داده و سعی می کنند با تامين نيازهای روحی ـ روانی عوامانه مُريدان شان زمينه های حفظ و بسط و تداوم امنيت اقتصادی خود را فراهم آورند!
متاسفانه در جامعه سياسی موجود نيز همين بليه به شکلی ديگر گريبان گير جامعه روشنفکری ايران شده و روشنفکرانی که بنا به رسالت تاريخی خود بايد نقاد جامعه باشند، آفت زده دمکراسی شده و ضمن تن دادن به جو عمومی و بمنظور سوار شدن بر احساسات و افکار عمومی هيجان زده جامعه قبل از آنکه بدنبال رهبری مردم باشند اسير جو شده و پيروی از مردم می کنند!
نامه نگاريهای اخيرمنسوبين به جبهه اصلاحات خطاب به رئيس جمهور، سخنرانيهای عوامفريبانه و شورانگيز برخی از رجال سياسی اصلاح طلب را تنها ميتوان در اين چارچوب ارزيابی کرد که دمکراسی مدل ايرانی قبل از آنکه از فوائد دمکراسی بهره ببرد، اسير آفات آن شده!
داريوش سجادی
27/تير/82
آمريکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر