۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

بخاطر يک مُشت دلار!


فرانس! بختيار صبيه محترمه و آمريکائی تبار! مرحوم شاهپور بختيار بعد از گذشت ده سال از تاريخ ترور پدرش اينک در مقام خونخواهی، دادنامه به سيستم قضائی آمريکا برده تا با استفاده از فرصتی که دادگاههای ايالات متحده بمنظور جبران خسارت اتباع آمريکائی مورد آزار قرار گرفته در خاورميانه فراهم کرده است، وی نيز بر رنج فقدان پدر خود مرهمی بگذارد.

دادخواهی خانم فرانس بختيار از عدليه ايالات متحده بصورت اجتناب ناپذيری تعهداتی را بر لوازم اين اقدام بر عهده مشاراليه قرار می دهد که ايشان را ملزم الرعايه به آن تعهدات می نمايد.

ده سال پيش در نخستين ارزيابی سياسی از ترور بختيار در مطبوعات ايران، طی مقاله «سمفونی جهانی» اين ترور را با توجه به سفر قريب الوقوع و در آستانه انجام فرانسوا ميتران رئيس جمهور وقت فرانسه به تهران در چارچوب کارشکنی در مسير بهبود مناسبات ايران با اروپا ارزيابی کردم و اين در حالی بود که در همان مقاله و از نقطه نظر سياسی نفس بودن يا نبودن بختيار، بدليل ضيف البنيه بودن شاکله سياسی آن مرحوم در پلان تعاملات سياسی ايران فاقد اهميت ارزيابی شده بود.(1) هر چند از نظر اخلاقی نمی توان زشتی محروم کردن سايه حمايت و محبت يک پدر و همسر از سر خانواده اش را منکر شد.

اما صرف نظر از زشتی و غير قابل دفاع بودن ترور شاهپور بختيار اما يک نکته غير قابل کتمان است و آن اينکه خاستگاه سياسی مرحوم بختيار حداقل بنا به ادعا و اصرار خود ايشان منبعث از نهضت ملی مرحوم مصدق در دهه 20 بود.

نسل ميانسال ايران هنوز بخوبی بيآد دارند که بختيار نخستين نطق تلويزيونی خود بعد از انتصابش به سمت نخست وزيری در سال 57 را در ذيل عکس مرحوم دکتر مصدق ايراد کرد و علی الظاهر اصرار وافری بر معرفی خود بعنوان مصدقی بودن و ملی گرائی در چند ماه قليل صدر اعظمی خود در روزهای پايانی دوره ادبار رژيم پهلوی داشت.

تکيه بر اين نکته از آنجا حائز اهميت است که مليون ايران علی الظاهر قبل از انقلابيون مذهبی ايران بايد از کينه و دل چرکينی عميقتری نسبت به آمريکا بواسطه کودتا 28 مرداد عليه دولت ملی و پيشوای بزرگشان برخوردار باشند.

حداقل بختيار خود بعد از گريز از ايران ظاهر قضيه را حفظ کرد و در انتخاب کشور محل اقامتش علی رغم آنکه می توانست به آمريکا برود اما فرانسه را ترجيح داد و حداقل اجازه نداد ننگ پناهنده شدن به کشوری که در پرونده اش سابقه کودتا عليه مليون ايران را داشت، تقبل کند!

منطقاً همه مليون ايرانی نيز که برخوردار از ضديت و خصومت با رژيم جمهوری اسلامی ايران هستند و اين رژيم را ناقض بديهی ترين حقوق اوليه شهروندان می دانند حتی خانم فرانس بختيار که آمريکا را مرجع تظلم خواهی خون پدرش قرار داده در تحليل نهائی خود نمی توانند کودتای 28 مرداد را يکی از علل اساسی بروز انقلاب اسلامی ايران ندانند.

بديهی است چنانچه ايالات متحده در سال 32 بجای متوسل شدن به کودتا، با حمايت و يا حداقل کارشکنی نکردن در مسير سياستهای متخذه دولت مصدق فرصت تداوم به حکومت مليون را می داد، در سال 57 خود را مواجه با انقلابی فراگير در ايران نمی ديد که بعداً تبعات آن انقلاب را دامنگير خود و بختيار و ديگر ايرانيان مخالف با جمهوری اسلامی کند!

چنانچه همه سياهکاريهای منتسب به جمهوری اسلامی ايران طی 22 سال گذشته را قرين به صحت فرض کنيم باز هم اين ايالات متحده است که بايد پاسخگوی بی کفايتی سياستهايش در قبال ايران دهه 20 باشد که با توسل به کودتا امکان نهادينه شدن حکومتی ملی و قانونگرا در ايران را سلب کرد و با حمايتهای گسترده خود از رژيم نامشروع پهلوی، چاشنی راديکاليزم و خشونت ورزی را در پتانسيلهای معترضين به رژيم وقت تقويت کرد و 22 سال است که خود بلاگردان تندرويهای انقلابيون بقدرت رسيده در ايران شده.

اکنون با توجه به تردامنی مجرمانه واشنگتن در تحولات تاريخ معاصر ايران، سرکار خانم فرانس بختيار چاره ای ندارند که در تظلم خواهی خود از عدليه ايالات متحده بپذيرد که به خون پدر خود و همه ايرانيان مدعی ملی گرائی دهان کجی کرده.

مگر آنکه ايشان در همان دادگاهی که برای استيناف حقوق پدرش در آمريکا برگزار می شود از قاضی مربوطه خسارت يک ملت را که با کودتای دولتمردان کاخ سفيد 25 سال به گروگان سياستهای امپرياليستی آنها درآمدند مطالبه کند! و يا حداقل در کنار دادخواهی برای پدرش يادی نيز از عموزاده خود «مرحوم تيمور بختيار» نيز بکنند که در دوره حکومت پهلوی دوم بفرمان شاه تحت الحمايه همين آمريکای مرجع تظلم قرار گرفته امروزين و بدست «هژبر يزدانی» در کنار رود فرات کشته و به رحمت ايزدی پيوست!



چهره جمهوری اسلامی ايران هر چقدر هم که برای مخالفين ايرانی آن، خصوصاً مدعيان ملی گرائی کريه باشد باز هم اين مجوز محکمه پسندی در افکار عمومی نيست تا برای هل من مبارز طلبی با آن دست به دامن حکومتی شد که خود شريک جرم اصلی در سيه روزيهای ملت ايران است!

مگر آنکه بپذيريم رايحه دل انگيز دلارهای سبز آمريکا و طمع بهره وری از اين سرمايه که مستقيماً از کيسه ملت ايران هزينه می شود، ايرانيان آمريکائی تبار را بيآد خونخواهی عزيزانشان انداخته باشد!



داريوش سجادی ـ روزنامه نگار مقيم آمريکا

22/مرداد/80

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـ مقاله سمفونی جهانی ـ روزنامه ابرار ـ چاپ تهران ـ شنبه 19/مرداد/70

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر