۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

جبل النصر


ريشه يابی جنگ اسرائيل با حزب اللهبا خاموش شدن آتش جنگ ميان ارتش اسرائيل با حزب الله لبنان ابعاد، چرائی و چيستی اين جنگ از زوايای گوناگون توسط تحليل گران مورد ارزيابی قرار گرفت.
اما اين کمال ساده انديشی است چنانچه در کاوش و ريشه يابی جنگ ۳۵ روزه اسرائيل با حزب الله ،انگشت اشاره بر روی گروگانگيری سربازان اسرائيل توسط حزب الله متمرکز شود. کمااينکه کمتر تحليلی نيز آن گروگانگيری را علت اصلی آغاز جنگ اسرائيل با حزب الله تلقی کرده.
اينکه احمد زيدآبادی کارشناس مسائل اسرائيل طی تحليلی در اين خصوص با اشاره به سخنان حسن نصرالله در ۲۲ سپتامبر، اذعان داشته:
از سخنان نصرالله می توان استنباط کرد وی احساس کرده برنامه پيچيده و محرمانه ای برای قطع يا کاهش شديد نفوذحزب الله در جامعه لبنان توسط سران عرب و آمريکا و برخی کشورهای اروپائی و اسرائيل، در حال طراحی و اجراست، احساسی بغايت درست است اما ريشه های اين برنامه را بايد و می توان به سالهای قبل مربوط دانست.
شايد نخستين علائم چنين طراحی توطئه ای را بنوعی بتوان مرتبط با نيمروز سه شنبه بيست و سوم ارديبهشت ماه سال ۸۲ دانست که بعد از سفر محمد خاتمی رئيس جمهور وقت ايران به لبنان جهان شاهد استقبالی گسترده و باور نکردنی از ايشان در خيابان های بيروت شد. در آن مقطع ايران با اتکای به آن سفر و استقبال باشکوه و غير قابل تصوری که مردم لبنان از خاتمی به عمل آوردند توانست مانور قدرت محير العقولی را در جوار مرزهای اسرائيل و در مقابل چشم فاتحين بغداد به نمايش بگذارد.

قهراً در آن مقطع اسرائيل در حالی در سکوت گونه های خود را در حسرت چنان مانور قدرتی می خراشيد که همزمان به راه های نابودی چنين قدرتی نيز در جوار مرزهای خود می انديشيد. (۱)

---------------------
روزنامه‌ الزمان ـ ۱۳ می ۲۰۰۳
محمد خاتمی، رئيس جمهور ايران، بعد از ورود به فرودگاه لبنان مورد استقبال گرم هزاران تن از دانش آموزان و مقامات لبنانی قرار گرفت.
روزنامه الزمان - چاپ انگلستان - با مخابره‌ خبر استقبال مردم لبنان از خاتمی نوشت:
دانش آموزان در صف‌های منظم، پرچمهای ايران، لبنان، حزب‌الله لبنان و هم چنين عکس‌هائی از خاتمی و اميل لحود، رييس جمهور لبنان و سيد حسن نصرالله دبيرکل حزب الله لبنان را در دست داشتند.
در پايان اين گزارش آمده:
مردم مشتاق بيروت هنگام عبور خودرو خاتمی با سردادن شعار «جانم فدای تو خاتمی» اشتياق شان را نسبت به رئيس جمهور ايران نشان دادند.
----------------------


اين واقعيت به اندازه کافی برای هر جهاز هاضمه ای قابل هضم است که از آن تاريخ، خلع يد قدرت ايران از لبنان در دستور کار جدی تل آويو و نئو کان های مستقر در کاخ سفيد قرار گرفته باشد.
علی الظاهر گام نخست جهت تحقق چنين دستورکاری شوربختانه بر عهده رفيق حريری قرار گرفت.
سناريوی تل آويو ـ واشنگتن با اين تحليل که تا زمان حضور ارتش دمشق در لبنان عملاً امکان قطع لجستيک حزب الله در لبنان ميسر نمی شود،عملياتی کردن طراحی توطئه خود در لبنان را مستوره در پروژه انقلاب مخملين کرد.
انقلاب مخملينی که برای عملياتی شدن محتاج يک جنازه از جنس وليعهد اتريش در ابتدای جنگ جهانی اول بود.
شوربختی رفيق حريری از همينجا آغاز شد که مقدر بود در تحقق انقلاب مخملين لبنان، نقش جسد را عهده داری کند.
اين در حالی است که ۷ سال پيش از اين تاريخ همين نسخه برای ايران پيچيده شده بود.
تهران در روزهای پايانی زمستان سال ۷۸ آبستن حوادث مهمی بود.
در موقعيتی که اصلاح طلبان هنوز توفيق شيرين کامی از پيروزی درانتخابات مجلس ششم را به درستی درک نکرده بودند، شليک گلوله ای در صبحگاه شنبه ۲۲ اسفند ۷۸ در مقابل شورای شهر تهران، تمامی تحولات آن روز ايران و کسر بزرگی از خبرگزاری ها و مطبوعات جهان را متوجه خود ساخت.
سعيد حجاريان که به درست يا غلط اشتهار به استراتژيست و مغز متفکر اصلاحات در ايران را پيدا کرده بود ساعت هشت و نيم صبح روز شنبه در مقابل درب ورودی شورای شهر با شليک گلوله ای مستقيم و از فاصله ای چندسانتی متری به شقيقه اش ترور شد.
همه چيز علی الظاهر درست طراحی شده بود الی آنکه حجاريان برخلاف نقشه عمل کرد و زنده ماند!!!
طراحان ترور تعمداً در انجام عمل خود رد پاهائی بغايت مشهود بجا گذاشته بودند از جمله:
ـ استفاده ضاربين از موتورسيکلتی که در فرهنگ سياسی ايران مبدل به نماد ارگانی خاص است.
ـ و طراحی و عملياتی کردن ترور در اول وقت اداری و در روز روشن و در يکی از پر تردد ترين خيابان های اداری تهران.

قهراً برای کشتن حجاريانی که فاقد محافظ شخصی نيز بود، شامگاهان و تاريکی کوچه پس کوچه های ميدان هفتم تير (محل فعاليت شامگاهی حجاريان در روزنامه صبح امروز) مناسب تر و موفقيت آميزتر از آن بود تا خيابان بهشت و اول وقت اداری، مگر آنکه بپذيريم طراحان ترور تعمدی در لو رفتن ضاربين داشتند.

ظاهراً طراحان ترور با اين تحليل که چنانچه انگشت اشاره جامعه در کيستی ضاربين متوجه قدرتمند ترين ارگان محافظ انقلاب اسلامی شود فضا مهيای انقلابی مخملين بر عليه کانون قدرت در ايران شده و تنها با يک حمايت خارجی بعنوان اسپانسر چنين خيزشی، می توان با تقويت روحيه انقلابيون فرضی دوم خرداد، موفقيت انقلاب را تضمين کرد و مردم معترض را بر عليه نظام به خيابان کشاند.
از سوی ديگر و همزمان با ترور حجاريان در آن سوی دنيا، در واشنگتن و در زير پوست شهر نيز اتفاقاتی در شرف وقوع بود.
بيش از يک ماه بود که دست اندر کاران برگزاری اجلاس انجمن ايران و آمريکا بشدت مشغول آماده کردن مقدمات برگزاری اجلاس بهاره خود بودند . اجلاسی که گفته می شد قرار است در آن يکی از مقامات بلند مرتبه آمريکا پيام مهمی به ايرانيان بدهد.

دوشنبه ۱۷ فوريه ۲۰۰۰ ـ ساعت ۱۰ صبح ـ بوستون
خبرنگار واشنگتن پست طی تماسی تلفنی با نويسنده در کمبريج ماساچوست خبر از ارسال پيام مهمی در آينده نزديک توسط يکی از عالی رتبگان آمريکا به مقامات ايران می داد.
يک ماه وقت لازم بود تا در جلسه ساليانه شورای آمريکائيان و ايرانيان (AIC) در «آمنی شرهام هتل» واشنگتن مشخص شود اين مقام عالی رتبه کسی نيست جز مادلين آلبرايت وزير خارجه وقت ايالات متحده و پيام مزبور نيز اشاره به متن سخنرانی آشتی جويانه وی با دولتمردان ايران داشت که طی آن ضمن اعتراف به دست داشتن دولت وقت آمريکا در کودتای ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ به همين بابت از ملت ايران دلجوئی کرد.
اما نکته محوری در سخنرانی وزير خارجه آمريکا پاراگرافی بود که بصورتی عجولانه و ۲۴ ساعت قبل از برگزاری اجلاس واشنگتن به متن سخنان آلبرايت اضافه شده بود مبنی بر آنکه:
«همين هفته گذشته يک روزنامه نگار برجسته (سعيد حجاريان) که مشاور آقای خاتمی است در جريان يک ترور بشدت مجروح شد. جريانات متعددی در ايران همانند هر جامعه متنوع در حال حرکت هستند، بعضی از اين جريانات کشور را رو به جلو و بقيه از اين حرکت جلوگيری می کنند.علی رغم روند دموکراسی، کنترل نظامی ها، قوه قضائيه، دادگاه ها و پليس در دست افراد غير منتخب باقی مانده و در اصول سياست خارجی که در مورد آن بيشترين نگرانی را داريم بهبودی حاصل نشده است» (۲)
ظاهراً سخنان فوق چراغ سبزی برای تحريک افکار عمومی جريحه دار شده ناشی از ترور حجاريان در تهران بود.
يک سال بعد از پايان رياست جمهوری کلينتون و خروج آلبرايت از ساختمان وزارت خارجه بود که وی در حاشيه سخنرانی خود در نيويورک صراحتاً نزد چند تن از مدعوين در آن جلسه به اين مطلب اذعان داشت که ۲۴ ساعت قبل از اجلاس واشنگتن، تحت فشار سنگين لابی قدرتمند اسرائيل و چند سناتور متنفذ آمريکا مجبور به اضافه کردن آن پاراگراف به متن سخنرانی خود شده بود.
چينش پازل ترور حجاريان در کنار سخنرانی وزير خارجه وقت آمريکا مؤيد آن بود که حراميان با اين تحليل که با استفاده از گسل اصلاح طلبی ومحافظه کاری در ايران می توان با يک کاتاليزور «اُمت دوم خرداد» را به سطح خيابان ها کشيد و در آن صورت حمايتی از جنس حمايت آمريکا از تظاهرکنندگان می تواند آرايش سياسی در ايران را به نفع واشنگتن تغيير دهد.

علی رغم ظاهر پيچيده اين عمليات، بديهيات حاکم بر ايران نشان دهنده آن بود و هست که طراحان عمليات مزبور باطناً از سطح فهم عميقاً عوامانه ای نسبت به تحولات در ايران برخوردار بوده اند.
ايشان توجه نداشتند که اولاً نه سيد محمد خاتمی چه بعنوان رهبر جنبش اصلاحات و چه بعنوان رياست جمهور اصلاح طلب برای يک لحظه نيز هم سو با چنين طرح های خارج از کشوری نبوده و نيست همچنانکه کسر بزرگی از اصلاح طلبان نيز ريشه های هويتی خود را از آبشخور انقلاب اسلامی سيراب کرده و هرگز حاضر به تن دادن به بازی هائی همچون انقلاب مخملين مشابه انقلابات اوکراين و گرجستان نيستند.
بگذريم از آنکه نفس ناموفق ماندن عمليات ترور حجاريان نيز نتيجه عمل را کاملاً معکوس کرد.
قطعاً طپانچه ای که از فاصله چند سانتی متری شقيقه حجاريان را نشانه گرفته بود نه به نيت شوخی بلکه به نيت نعش حجاريان شليک شده بود اما همينکه حجاريان زنده ماند، کالبد نيمه جانش برخلاف تصور حراميان مسقط الراس اتحاد و همدلی در ايران شد.
در قائله لبنان نيز جنس بمبی که رفيق حريری را مورد سوقصد قرار داد از جنس گلوله شليک شده به شقيقه حجاريان بود با اين تفاوت که اين بار اين سوقصد کاملاً حسابشده و موفقيت آميز، انقلاب مخملين انقلابيون آمريکائی در بيروت را برخوردار از يک جنازه کرد.
عمليات لبنان برخلاف تهران کاملاً موفق عمل کرد و همه چيز به درستی پيش می رفت و فردای ترور رفيق حريری جامعه جهانی مواجه با تظاهراتی گسترده توسط مخالفين حضور سوريه در لبنان شدند و که با متهم کردن دمشق در ترور حريری خواستار خروج ارتش سوريه از لبنان شده بودند.
اين در حالی بود که عبدالحليم خدام نيز با شامه قدرتمندش بوی کباب را بموقع استشمام کرد و با عزيمت به پاريس ناگهان خود را مبدل به آلترناتيو بشار اسد کرد تا در طراحی عمليات مزبور عهده دار کرزای قابل اعتماد واشنگتن شود.
تنها چيزی که اين عمليات موفق را با قوت به چالش طلبيد حضور ميليونی حزب الله و طرفدارانش در فردای تظاهرات طرفداران خروج سوريه از لبنان بود.
حسن نصرالله و نيروهای تحت امر و طرفداران گسترده اش در لبنان با اين حضور قدرتمند هر چند مانع از توفيق صدر در صدی انقلاب مخملين در لبنان شدند و با قدرت به واشنگتن و تل آويو فهماندند حرف آخر را در لبنان حزب الله می زند، اما متقابلاً از آن تاريخ به بعد نيز حلقه واشنگتن ـ تل آويو به اين يقين رسيدند که با حضور قدرتمند حزب الله در لبنان اين دو کشور امکان هيچ گونه توفيقی در لبنان نخواهند داشت.
بر همين اساس حمله گسترده و ناباورانه ارتش اسرائيل به لبنان و مواضع حزب الله در جنگ ۳۵ روزه اخير را بايد در چارچوب عزم جزم اسرائيل و آمريکا برای حل پديده حزب الله در لبنان ارزيابی کرد.
جنگی که علی رغم تهاجم سنگين ارتش اسرائيل با مقاومت اعجاب آور و تحسين برانگيز حزب الله مواجه شد و کليه معادلات در منطقه را دچار تغيير و تحول کرد.

قطعاً چنانچه حزب الله در اين جنگ ضعيف عمل می کرد و آنچنان سلحشورانه و قدرتمندانه در مقابل ارتش نخست خاورميانه ظاهر نمی شد، امروز تهران نيز از موضع ضعيف تری در مجادلات خود با غربی ها بر سر پرونده انرژی اتمی برخوردار بود.
[...]
شايد بتوان رمز مقاومت قدرتمندانه نصرالله و صحابيون اش را با نبرد طارق بن زياد فرمانده لشکر اسلام در حمله به اسپانيا در قرن هفتم ميلادی مقايسه کرد. نبردی سلحشورانه که منجر به فتح اسپانيا و پرتغال توسط طارق و سپاه يکصد و بيست هزار نفری تحت امر وی شد.
به سنديت ابن خلدون، طارق بن زياد که مردی هوشيار و شجاع بود بعد از ورود به خاک اسپانيا دستور داد کليه کشتی های جنگی سپاه تحت امرش سوزانده شوند تا سربازانش فکر فرار يا بازگشت را نداشته باشند و بدين ترتيب طارق توانست با تدبير و ذکاوت و سلحشوری سپاه تحت امرش فاتح نبرد در اندلس شود.
فتحی که با ثبت تنگه «جبل الطارق» در مديترانه بنام «طارق بن زياد» کماکان ذائقه تلخ شکست را در کام اروپائيان تداعی می کند.
در جنگ ۳۵ روزه اسرائيل با حزب الله لبنان نيز ارتش اسرائيل غافل از آن بود که حزب الله در آن جنگ محکوم به پيروزی است!
اگر جهان می پذيرد حزب الله مولود انقلاب اسلامی ايران است چاره ای ندارد تا بر اين واقعيت نيز صحه بگذارد که سربازان حزب الله در دريای انقلاب اسلامی مشق ملوانی ديده اند. مشقی که در آن هزيمت معنا ندارد و شهادت را عين پيروزی معنا می کند.
نصرالله و اصحاب نصرالله از ابتدای تاسيس، کشتی تعلقات دنيوی خود را در ساحل عافيت سوزانده بودند. حال استبعادی ندارد تا در ترمينولوژی اعراب نوار مرزی لبنان با اسرائيل از اين به بعد اشتهار به «جبل النصر» يابد.

داريوش سجادی
۱۰/مهر/۸۵
آمريکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ مقاله بلدرچين و برزگر ـ ۵/۳/۸۲
www.sokhan.info
۲ـ پيچک انحراف ـ ۲۲/۱۱/۸۱

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر