بررسی اجمالی جنگ آمريکا با عراق
زبيگنو برژنسکی ؛ رئيس اسبق شورای امنيت ملی آمريکا طی مصاحبه با روزنامه فيگارو (سوم آوريل دو هزار و سه) در خصوص جنگ آمريکا با عراق ضمن بسيار گران توصيف کردن بهای سياسی پيروزی نظامی آمريکا در عراق در پاسخ به اين سوال که «چطور ممکن است جورج بوش تا اين حد در محاسبات خويش اشتباه کرده که تصور کرده باشد پس از حمله آمريکا به اين کشور مردم عراق از آمريکائيها بعنوان نيروهای آزاديبخش استقبال خواهند کرد و سربازان ارتش عراق دسته دسته فرار نموده و شيعيان به قيام برخواهند خواست؟» اظهار داشته:
اين تلقی غلط از آنجا ناشی شد که بحث عميق و تبادل نظر باز و شفاف صورت نگرفت بلکه تمام تصميم گيريها را يک گروهک کوچک از مشاورين جورج بوش به دايره خاص خود محدود ساختند. تصميم گيران از يکطرف افرادی هستند که هيچ چيز نمی دانند و فقط شعار سر می دهند و از طرف ديگر کسانی هستند که کاملاً از شرايط خاورميانه آگاهند و خيلی چيزها را می دانند و طرح دقيق و خاصی را دنبال می کنند.
برژنسکی در اين مصاحبه ضمن اشاره به طرفداران بانفوذ اسرائيل در آمريکا افزوده:
اين اشخاص آگاه بودند که با شعارهای متقاعد کننده هدف خود را به بوش و ديگر تصميم گيرندگان تحميل کنند.
برژنسکی در پاسخ به اين سوال فيگارو که: اين گروه مگر اولويتش حفظ امنيت اسرائيل نيست؟ اظهار داشته:
سناريوی اينها برای عراق بدون ترديد با توافق حزب ليکود اسرائيل و مقامات آن کشور بوده.
وی همچنين در پاسخ به اين سوال که آيا با جنگ آمريکا در عراق در ديگر شيوخ عرب منطقه نيز دموکراسی ايجاد خواهد شد؟ می گويد:
دموکراسی يک روند بسيار طويل و نتيجه تحولاتی طولانی است اين روند را با پرتاب موشکهای قاره پيما روی عراق يا مستقر کردن مجتمع های يهودی نشين در کناره های رود اردن نمی توان سرعت بخشيد!
اشاره برژنسکی به بی اطلاعی تصميم گيرندگان کاخ سفيد واقعيتی غير قابل کتمان از فقر دانشی ايالات متحده از واقعيتهای جهان اسلام و خاور ميانه است.
بارزترين نمونه آن، سرگيجگی آمريکائيها و کليه کسانی است که طی 5 سالی که آيت الله منتظری در ايران درحصر به سر می برد شورمندانه سنگ رهائی وی را بعنوان فقيهی عاليقدر و آزاده به سينه می زدند اما پس از برداشته شدن حصر ايشان و متعاقب موضعگيری منفی آيت الله در قبال تهاجم ارتش آمريکا به عراق کليه مدافعين پيشين ايشان از کاخ سفيد گرفته تا مقلدين ظاهری ايشان در خارج از کشور کوشش نمودند منتظری و سينه چاکی برای وی را بفراموشی مصلحتی بسپارند.
مواضع آيت الله منتظری در قبال تهاجم آمريکا به عراق برخوردار از اُمهات حائز اهميتی است که حتی دست راستی ترين محافل مخالف وی در ايران را نيز به سکوت کشاند.
فرازهائی از مواضع آيت الله منتظری در قبال جنگ در عراق:
ـ اين جنگی است نابرابر، غير قانونی و غير اخلاقی که هيچيک از تمهيدات حقوقی برسميت شناخته شده در سازمان ملل متحد را طی نکرده.
ـ فاقد وجاهت قانونی و شرعی بودن بهانه های آمريکا و انگلستان برای حمله به عراق (اگر دارا بودن سلاح کشتار جمعی جرم است امريکا و انگلستان اولين مجرمان اين ميدانند گذشته از آنکه نخستين دولت مسلح به چنين سلاح های مخوف در خاورميانه دولت غاصب و نامشروع اسرائيل است که زير نظر مستقيم آمريکا و انگلستان مسلح شده و آزادانه مشغول قتل عام فلسطينيان مظلوم است. بين صدام عراقی و شارون اسرائيلی چه فرقی است که يکی بايد خلع سلاح شود و ديگری هر روز مسلح تر؟)
ـ اگر غير مردمی بودن رژيم صدام جرم است، کداميک از متحدين آمريکا و انگلستان در خاورميانه حکومتش صدر در صد مردمی و همراه با آزادی اقشار جامعه آنان است.
ـ چگونه می توان با جنگ و زور و تخلف از قانون و اخلاق، مردم سالاری و حقوق بشر را که امری درون زا، خودجوش تدريجی و محتاج به زيرساختهای نهادی است در جامعه مستقرکرد؟
ـ جانی بودن صدام و صداميان مجوز موشک باران و بمباران مستمر شهرهای عراق و کشتار بيرحمانه مردم غيرنظامی نمی باشد.
ـ جنگ آمريکا و انگليس و هم پيمانان آنها عليه رژيم عراق نبرد حق عليه باطل نيست، حتی دفع افسد به فاسد هم نيست، بلکه جنگ ظالم با ظالم و نبرد فاسد با فاسد می باشد و هر گونه همکاری با آمريکا و انگليس در اين تهاجم حرام و معاونت جائر محسوب می شود.
صرفنظر از ناآشنائی تيم کارشناسی جورج بوش از واقعيتهای موجود در خاورميانه جهت بهره برداری از آن در جنگ خود با صدام حسين، در مجموع تا کنون صدام به پشتوانه تجربيات جنگی اش نشان داده در نبرد فعلی از تبحر بيشترسياسی در مقابل آمريکا برخوردار است.
ـ اولاً برخلاف آمريکا که از ابتدا می کوشيد جنگ با عراق را در کوتاه مدت به پايان برساند صدام با آگاهی از اين تمايل رقيب تاکنون کوشيده با عقب نشينی های استراتژيک خود و کشاندن جنگ به عرصه درون شهری از دشمن زمان بخرد.
برای آمريکا شکل مطلوب جنگ مبدل کردن آن به دوی صد متر بوده تا با برخورداری از عنصر توانمندی بالای نظامی و تکنولوژيکی سرنوشت جنگ را با ضربه های سنگين و برق آسا به نفع خود تمام کند و برخلاف آن صدام تاکنون کوشيده با وقوفش به نابرابری نظامی با حريف اين دو صد متر را با خريدن زمان مبدل به دوی ماراتن جهت استهلاک و خسته کردن حريف نمايد.
شيوه بکار گرفته شده صدام در نبرد اخير مشابهت بسياری به جدال معروف محمد علی کلی مشت زن سرشناس سنگين وزن آمريکائی با جو فورمن در دهه شصت دارد که طی آن محمد علی در هشت راند پی در پی تنها گارد دفاعی اتخاذ کرد و پذيرای ضربه های خرد کننده فورمن شد اما در راند هشتم بعد از آنکه مطمئن به تقليل قوای فورمن بود تنها با وارد آوردن دو ضربه حريف خود را در عرصه رينگ ناک اوت کرد!
با اين تفاوت که صدام بخوبی بر اين نکته وقوف دارد که هرگز توان شکست نظامی آمريکا را ندارد اما می کوشد تا با طولانی کردن جنگ و کشاندن آن به فصل گرمای سوزان عراق و بالا بردن هزينه های جنگ برای آمريکا، حريف خود را در عرصه سياسی مقهور خود کند.
ـ ثانياً از آنجا که انگيزه رسمی و اعلام شده آمريکا در نبرد با عراق امحای سلاح های کشتار جمعی رژيم صدام حسين می باشد، عدم استفاده صدام تاکنون از اين نوع سلاح در مواجهه با ارتش متهاجم، حزم انديشی زيرکانه صدام در مديريت سياسی نبرد با آمريکا را به اثبات می رساند.
چنانچه رژيم عراق بر فرض برخورداريش از اين نوع سلاح ها همچنان خويشتنداری کرده و از بکارگيری آن استنکاف بورزد، در فردای پيروزی ارتش آمريکا بر رژيم عراق آمريکا در مقابل افکار بين المللی با چالشی سخت مواجه خواهد ساخت.
اگر پس از پايان نبرد در عراق آمريکا نتواند سلاح های کشتار جمعی مورد ادعای خود در عراق را به جامعه بين الملل ارائه دهد، درآنصورت با چالش بزرگی برای توجيه افکار عمومی و سازمان ملل جهت چرائی جنگ در عراق مواجه خواهد شد.
از سوی ديگر چنانچه نبرد در عراق بدون استفاده صدام از سلاح های کشتار جمعی مورد ادعای آمريکا پايان پذيرد باز صدام توانسته کاخ سفيد را در نبرد سياسی مقهور ديپلماسی خود نمايد که علی رغم برخوردار بودنش از سلاح کشتار جمعی از استفاده آن در نبردی که تماميت حکومتش را نيز به مصاف طلبيده بود امتناع ورزيده و تماميت خود و رژيم اش را بعنوان حکومتی معقول در استفاده از سلاح های کشتار جمعی به خورد جامعه بين الملل می دهد.
در آنصورت اين نکته بخوبی به افکار عمومی جامعه بين المللی تفهيم خواهد شد که صدام نامتعارف زمانی غير قابل تحمل می شود که جهت پيکان تخاصم اش را متوجه حاميان قبلی خود کند و تا زمانيکه از اين سلاح های نامتعارف که بخش عمده ای از آن از جانب همين کشورهائی که اکنون وی را متهم می کنند، تامين شده بود آسيب رسان به جمهوری اسلامی پرخاشگر عليه سلطه طلبی آمريکا در ايران باشد آمريکا و متحدين اروپائی اش آنقدر بردباری دارند که چشم خود را بر روی استفاده گسترده رژيم عراق از سلاح های شيميائی در نبرد با ايرانيان ببندند.
مضحک ترين بخش نبرد اخير آمريکا با عراق ادعای واشنگتن و جمعی ديگر از سياستمداران و روزنامه نگاران مبنی بر تمايل واشنگتن به برقراری رژيمی دمکراتيک در عراق است!
کاخ سفيد طی تمامی سالهای بعد از جنگ جهانی دوم نشان داده رژيم های ديکتاتوری در جهان سوم را به مراتب ارجح بر دموکراسی می داند.
کاخ سفيد نشان داده که به توافق رسيدن با يک حاکم ولو مستبد در منطقه که حرف آخر را در حکومت می زند برايش بمراتب خوشايند تر و کم هزينه تر از معطل کردن خو در کريدورهای تصميم گيری پارلمانتاريستی در رژيم های دمکرات منطقه است.
دو نمونه اخير پاکستان و ترکيه مصداق روشنی از کارآمد بودن ديکتاتوری در مقابل دمکراسی در منطقه برای واشنگتن بود.
در آستانه تهاجم ارتش آمريکا به افغانستان رژيم کودتائی پرويز مشرف نشان داد که بدون احساس کمترين نياز پاسخگوئی به مردمش بهتر می تواند تامين کننده منويات آمريکا باشد و در عرض 24 ساعت با يک تغيير موضع يکصد و هشتاد درجه ای دست از حمايت حکومت طالبان کشيد و در جبهه آمريکا قرار گرفت اما ترکيه با برخورداری از وجوهی از دمکراسی با عدم موافقت پارلمانش جهت اجازه انتقال نيروهای نظامی آمريکا از خاک اين کشور به عراق، هزينه زا بودن دموکراسی جهان سومی را برای سياست خارجی واشنگتن بخوبی به کاخ سفيد اثبات کرد.
از جانب ديگر اينکه رويکرد دموکراسی خواهی نوين آمريکا در خاورميانه از بعد از عمليات يازده سپتامبر مورد باور و پذيرش جمعی از سياسيون و روزنامه نگاران جهان سوم قرار گرفته نشان دهنده خوش باوری و ضعف بنيه فهم سياسی در اين بخش از تحليلگران است.
آمريکائيها هر چقدر از واقعيتهای جهان اسلام و خاورميانه غافل باشند اما يک نکته را به وضوح درک کرده اند و آن اينکه متاثر از سياستهای نسنجيده ايشان طی سالهای گذشته، جو غالب افکار عمومی در اين منطقه بشدت ضد آمريکائی است لذا هر گونه تن دادن به دولتهای دموکراتيک و اتکای بر آراء مردم، متضمن بروز حکومتهائی با رويکرد و جهتگيری ضد آمريکائی است.
قهراً از سياستمداران آمريکائی نبايد توقع داشت که تبليغات عوامفريبانه دمکراسی خواهی خود را که توانسته بخشهائی از چهره های ساده انديش در منطقه را متقاعد بر فرشته نجات بودن کاخ سفيد کند، باور کنند!
هيئت حاکمه کاخ سفيد آنقدر درايت سياسی دارد که از سادگی و خوش باوری کسانی که برای دريافت کلوچه دموکراسی از ايشان در خاورميانه صف بسته اند استفاده ابزاری بهينه ای جهت بسترسازی بمنظور تثبيت جایگاه و حيطه نفوذ بر دولتهای غيرهمسو با سياستهای خود را ببرد.
صرف نظر از توفيق يا عدم توفيق واشنگتن در ساختارسازی نوين مبتنی بر منويات سياسی ـ اقتصادی ايالات متحده در خاورميانه ( ولو با گريم دموکراسی طلبی) از نقطه نظر جنبش هيستريک ضد آمريکائی موجود در خاورميانه خصوصاًٌ جهان عرب، ورود نظامی آمريکا به اين منطقه بمنزله خروج واشنگتن از قفس امن و غيرقابل دسترس اش در آنسوی آبهاست.
جنبش بنيادگرا و هيستريک ضد آمريکائی منطقه اين رويکرد را بمثابه خروج ديوانه ای از قفس می داند که با اينکار خود را از حاشيه امن خارج ساخته و اکنون برای ابراز وجود و تشفی خاطر جنبشهای مزبور هدفی قابل دسترس خواهد بود.
داريوش سجادی
17/فروردين/82
آمريکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر