۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

دوم خرداد و مخالفانش

تو را ده پند گويم گر نيوشی
يکی کم گفتن است و نُه خَموشی
ز خاموشی است بر دست شهان باز
که بلبل در قفس مآندست زآواز
انعکاس اظهارات نامتعارف و بعضاً نامفهوم امام جمعه اروميه توسط برخی از مطبوعات اصلاح طلب آن هم بصورت دقيق و تعمّد در نشان دادن ساختار بيانی غلط و جمله بندی های بدون نظام ادبی ، ژورناليزم زيرکانه ای است که در چارچوب عمل در فضای محدود و بی ثبات حاکم بر نشريات کشور قابل درک است.

مطبوعات مزبور می کوشند با توجيه «عين اظهارات خودشان است»! ضمن اخذ گارد قانونی جهت فرار از مؤاخذات احتمالی بدينوسيله فقدان بضاعت فکری و کلامی منسوبين به جناح محافظه کار را منعکس نمايند.

صرف نظر از مناقشه پذير بودن يا نبودن چنين سلوکی در مطبوعات ، نفس تحقيرآميز بودن چنين محاورات و ادبياتی در محضر افکار عمومی انکارناپذير است.

اظهارات نامتعارف ، طی سه سال گذشته بخشی از گويش منسوبين به جناح محافظه کار شده که بعضاً صاحبان چنين گويش هائی بدون لحاظ لوازم انتسابات حکومتی شان ، کمتر پروائی در سنجش قبل از بيان کلام شان در عرصه عمومی از خود نشان می دهند.

بيانات سرآمدانی از جبهه ضد دوم خرداد از قبيل:

«آيت الله» خزعلی: «دوم خرداد آبله مُرغان انقلاب بود»! و يا «من نمی گويم ترور خوبه اما مردم هم خسته شده اند»!

«آيت الله» حسنی: «به تو چه مربوطه که به استقبال فلان کَس نَرفتم»!

و يا «آيت الله» مصباح (که علی الظاهر آنطور که ادعا می شود فرهيخته ترين چهره شاخص محافظه کارها بوده که بزعم مُريدان ايشان هيچ کس در اردوی اصلاح طلبان شأنيت و هم قوارگی برای مناظره با مُشاراليه را ندارد) که آزاديخواهی جنبش دوم خرداد را معادل «آزادی در هرزگی جنسی» فهم و قرائت می کند!

جُملگی اين افاضات قبل از آنکه شاهدی بر بی استعدادی ايشان در ايجاد گفتمانی «اگر نه مُصلحانه» حداقل مؤدبانه يا مشفقانه باشد، خراشی است جانسوز بر سلسله اعصابِ هويت فرهنگی جامعه ايران.

اين ضايعه در حالی صورت می گيرد که ادبيات محاوره ای و مراوده ای جاری در ايرانِ بعد از انقلاب اسلامی با تکيه بر مکتوبات شيوا و مُنَقّح و شورانگيزِ آيت الله خمينی و يا سخنوريه سخنوران حاذقی چون مرحوم بهشتی و فرهنگ نوشتاری و بيانی بجای مانده از آثار سرداران و شهدای جنگ هشت ساله ، مشحون از غنی ترين مفاهيم و واژه های ادبی و عرفانی بوده است.

گذشته از آنکه سه هزار سال تاريخ مشترک ايرانی ـ اسلامیِ اين کشور اهداء کننده مفاخر و دفينه های گرانقدری از ادب پارسی به جهان بوده که اکنون با قوت می تواند صاحب ادعاترين کشور در اين عرصه برای تفاخر به جهانيان باشد.

اين جفای بزرگی در حق ايرانيان است که منسوبين و مُقربين به رهبرشان که خود (صرف نظر از تُرشی و يا شيرينی برخی از مواضع و ديدگاه هايشان برای برخی از جناح ها) صاحب فصاحت و بلاغت در عرصه شعر و سخنوری است و سلوک و بيان اديبانه رئيس جمهورشان ، جمهوری اسلامی را در عرصه بين المللی برخوردار از آنچنان منزلتی در عرصه بيان و انديشه کرده که نام ايران در عرصه فرهنگ جهانی به درخشش درآمده ، اکنون مواجه با ادبياتی از جانب کسانی می شوند که از حداقل های محاوره پذيرفتنی در سطح عوام جامعه نيز محروم مانده اند.

تلخ کامی اين عارضه آنجائی شدت می گيرد که پيشوند اسامی چنين سخنورانی تخلص به «حجت» و «آيت» خداوندی باشد که «قَراء» و «قلم» فتح الباب تکلّمش با انسان بود.

اعتبار تاريخی تمدن و فرهنگ ايرانی بواسطه مجالست و آستان سائی با پُرارزش ترين ادبيات کلاسيک جهان ، اعتبار سهل الوصولی نبوده که اکنون بتوان با چنين بهای نازلی چوب حراج بر آن زد.

بديهی است چنين منطق بيانیِ نامتعارفی ، لزوماً خاستگاه رفتارهای نامتعارفی هم وزن و هم شأن خود در عرصه خواص و عوام جامعه شده تا جائيکه آن نماينده مجلس صحن پارلمان را با «گود زنبورک خانه» يکی بگيرد و با سيلی زدن به گونه مرحوم «نظری نيا» با رَگهائی برافروخته هل من مبارز طلبی کند و موکلش نيز بيرون مجلس همان مواجهه را با وزرای کشور و ارشادش در نماز جمعه کند ، حافظان امنيتش قتل سرخودانه کنند! زندان بانش با کتک لباس بر تن گنجی و جان نثارانش هم کالری نهفته در عضلات خود را سخاوتمندانه تقديم به پيکر نحيف دانشجويان نمايند و در نهايت نيز اوج نبوغ شرور زُدائيشان در الاغ سواری وارونه دادن به اراذل و اوباشی باشد که تنها چوب تکرويشان را می خورند!

داريوش سجادی

16/آذر/79


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر