۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

خودخواهی و خودی خواهی


بازبينی قتل تری شايوو و زهرا کاظمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخش فارسی شبکه تلويزيون دولتی صدای آمريکا در برنامه هفتگی ميزگردی با شما در روز جمعه دوازدهم فروردين ماه سال جاری اقدام به ارائه ويژه برنامه ای تحت عنوان: مناظره در مورد قتل با ترحم تری شايوو و قتل بی ترحم زهرا کاظمی کرد.

در اين برنامه سرگذشت تری شايوو، زن آمريکايی مبتلا به مرگ مغزی، که پس از يک مجادله تلخ و طولانی حقوقی در مورد مساله جنجال آفرين حق مردن و قتل ترحمی سرانجام روز پنج شنبه 31 مارچ بعد از برداشته شدن لوله تغذيه وی در فلوريدا درگذشت و اظهارات اخير يک دکتر ايرانی پناهنده به دولت کانادا (شهرام اعظم) که مدعی شده پزشک ويزيت کننده زهرا کاظمی خبرنگار کانادائی بوده و مدارکی دارد که نشان می دهد زهرا کاظمی دو سال پيش در تهران بر اثر شکنجه و ضرب و جرح و تجاوز در زندان کشته شده. مورد بررسی قرار گرفته.



نکته برجسته در اين برنامه آن بود که مجری و ميهمان برنامه مزبور تلاش داشتند نهضت مدافعه از تداوم زندگی نباتی « تری شايوو» در آمريکا را پرچمی بنشانه نوع دوستی جامعه آمريکا قلمداد کرده و متقابلاً شهادت پرشائبه دکتر شهرام اعظم در مرگ زهرا کاظمی را استنادی بر ددمنشی و بی احترامی به جان انسان ها توسط حکومت در ايران معرفی نمايند.



صورت قضيه نيز من حيث المجموع اثبات کننده تلاش مجريان برنامه مزبور بوده و هست. کمااينکه در خلال جنجال خبری « می خواهيم زنده بماند» خانم شايوو، جامعه جهانی شاهد آن بود که موضوع تا بالاترين مقام

حکومتی آمريکا هم کشيده شد و شخص رئيس جمهور برای نجات جان اين شهروند آمريکائی راساً متوسل به کنگره آمريکا شد. همانطور که طی 6 سال گذشته نيز حکم قطع تغذيه خانم شايوو بارها بين دادگاه ايالتی فلوريدا و مجلس نماينگان اين ايالت و دادگاه عالی ايالت و فرماندار و ديوان عالی ايالات متحده رد و بدل می شد.



همچنانکه جامعه جهانی نيز شاهد بود که در خلال مرگ مشکوک زهرا کاظمی علی رغم ورود همه جانبه شخص رئيس جمهور ايران و تشکيل کميته ويژه حقيقت ياب برای يافتن علت واقعی کشته شدن وی اما در نهايت اين پرونده بدون نتيجه ای روشن مختومه اعلام شد و بالاخره مشخص نشد زهرا کاظمی چگونه مقرر بود تا ديگر « زنده نماند»!؟



اما صرف نظر از ظواهر و احساسات تهييج شده در قبال هر دو مورد «تری شايوو» و «زهرا کاظمی» ماهيت واکنش هر دو جامعه نسبت به اين دو مورد را می توان برخوردار از وجوهی مشترک تلقی کرد.



هر چند همدلی و تشريک مساعی با والدين خانم شايوو آن هم تا سطح رياست جمهوری آمريکا و کنگره اين کشور، علی الظاهر مؤيد حُرمت و ارزش قائل شدن برای جان انسان در تيول زمامداری ليبرال دمکراسی آمريکائی است.



اما تناقض آنجائی شکل می گيرد که جامعه جهانی اين حق را در قالب اين پرسش برای خود تحفظ می کند که اين چگونه طبع لطيف و انساندوستانه ايست که می تواند رئيس جمهور آمريکا را بمنظور نجات زيست نباتی يک انسان، ترغيب به حضور مسئولانه اش در کنگره آمريکا آن هم در يکشنبه ای تعطيل نمايد اما همزمان در آنسوی مرزهای ملی اش سربازان تحت امر وی انسان ها را اعم از بی گناه يا با گناه، نظامی يا غير نظامی بصورت گله ای يا فله ای مبدل به لاشه های زير خاکی می کنند؟

يکصد و پنجاه هزار کشته غير نظامی در خلال حمله اين کشور به عراق آخرين نمونه از اين نوع کشتاردرمانی های نوعدوستانه ارتش آمريکاست!!!

حجم بی پروائی دولتمردان کاخ سفيد در سفيه فرض کردن وجدان بيدار جامعه جهانی در خلال نمونه اخير «تری شايوو» آنقدر بالا بود که قهراً هر صاحب انديشه ای در جهان را در اوج عصبانيت از اين توهين مسلم به شعور جامعه بشری قرار می داد.

همچنانکه همين حجم از عصبانيت و اهانت را بخوبی می شد از برخورد بی کفايتانه و بی مبالاتانه و ناعادلانه مسئولان قضائی ايران در خلال پرونده زهرا کاظمی احساس کرد.

تفاوت ظريف تنها در آنجا بوده و هست که در منظومه حکومتی ايالات متحده، حقوق بشر بصورتی کاملاً خودخواهانه تنها در ذيل نيازهای شهروندان آمريکائی تعريف شده و سردمداران اين کشور علی رغم اصرارشان بر برخورداری ذاتی از رسالت بين المللی برای ايجاد جهانی بهتر، مردم ديگر کشورهای جهان را در آرمانی ترين حالت و خوش بينانه ترين وضعيت رمه هائی در خدمت خود فرض می کنند.

همچنانکه در مقياسی کوچک تر بخش هائی متصلب از مسئولان قضائی ايران هم دايره حق طلبی و عدالت گستری شان تنها شامل حوزه خودی ها شده و می شود.

هر اندازه دولتمردان کاخ سفيد خودخواهانه عمل می کنند، هم ترازان ايشان در عدليه ايران خودی خواهانه عمل کرده و می کنند.

حافظه تاريخی ايرانيان هنوز فراموش نکرده چگونه قوه قضائيه ايران در برخورد با پرونده قتل يک شهروند معمولی توسط جلال الدين فارسی و يا کشتن يک پليس ولو متخلف توسط فرزند حجت الاسلام فلاحيان، آنچنان روادارانه و از سر عطوفت با اين دو پرونده برخورد کرد اما بر سر مورد های ديگر همچون زهرا کاظمی دايره دفاع از خودی ها را تا حدی مضيق کرد که منافع ملی ايران خارج از آن قرار گرفت.

همينطور که امروز وجدان بيدار جامعه جهانی به تلخی شاهد آن شده که فردگرائی (Indivduealism) تحسين برانگيز پديدارشناسانه (phenomenalism) غرب در آمريکا مبدل به سلفيشيزم (Selfishism) تنگ نظرانه ای شده که با استناد به اعتراف «رورتی» فيلسوف سرشناس آمريکائی، حتی نهضت ضد جنگ شهروندان آمريکائی را نبايد و نمی توان بمعنای مذمت ذاتی جنگ نزد ايشان تلقی کرد بلکه کل حرف ايشان آنست که اجازه دهيد ما نجنگيم.

مهم نيست ارتش ما در بيرون مرزها کسی را می کُشد يا نمی کُشد، بلکه آنچه مهم است آنست که اجازه بدهيد سلامت و سعادت و سرخوشی زندگی ما در کشور بخطر نيفتد، الباقی بقای عمر شما!!!

هر دو طرف در آمريکا و ايران قهراً بايد به لوازم اعمال خود پايبند باشند.

تبعات آن برخورد «خودخواهانه» در آمريکا و اين برخورد «خودی خواهانه» در ايران هر چند خاستگاهی ناعادلانه دارد اما واکنشی بعضاً متفاوت در پی خواهد داشت.

عصبانيت ناشی از عملکرد خودخواهانه ايالات متحده در ديگر نقاط جهان را بايد در انباشت تاريخی بغض و کينه ديگر انسان هائی ملاحظه کرد که مترصد اولين فرصت برای تخليه آن بغض ها و کينه ها در بزنگاه هائی از نوع يازده سپتامبر هستند.

همچنانکه عصبانيت ناشی از عملکرد خودی خواهانه مسئولين قضائی ايران را بايد و می توان در نمونه های از نوع «دکتر شهرام اعظم» رديابی کرد که بعضاً بدون کمترين دلبستگی به منافع ملی ، مترصد نخستين فرصت برای خروج از کشور و بافتن و ساختن هر نوع اتهام و انتساب ناعادلانه برای مسئولين کشور بمنظور کسب توجيه محکمه پسند برای ماندشان در بيرون از آن حکومت خودی خواهانه هستند.

محصول اولی تروريست انتحاری است و محصول دومی توريست اجباری.



داريوش سجادی

17/فروردين/84

آمريکا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر