سال گذشته در حاشيه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در موقعيتی که اختلاف بين ايران و غرب بر سر NPT بالا گرفته بود فرصتی فراهم شد تا طی نشستی با چند کارشناس سياسی ايرانی و آمريکائی در هتل اينترکنتينانتال در شهر نيويورک به رايزنی بپردازيم.
طی اين نشست، دکتر هوشنگ امیراحمدی با اشاره به بالا گرفتن بحران اتمی بين ايران و آمريکا ناصحانه تاکيد می کرد چنانچه حتی يک درصد هم احتمال آن برود فرجام اختلاف تهران و واشنگتن بر سر فعاليت های اتمی منجر به جنگ دو کشور شود، جمهوری اسلامی بايد همه توان خود را صرف پرهيز از تحقق چنين فرجامی کند.
در پاسخ به ايشان تاکيد کردم چنانچه صدر در صد هم دولتمردان جمهوری اسلامی متقاعد شوند که واشنگتن بدنبال کسب بهانه بمنظور لشکرکشی به ايران است، نمی توانند و نبايد مرعوب شوند.
اين از آن جهت است که نفس ترسيدن يک طرف در نزاع بمعنای از دست دادن بخش وسيعی از ظرفيت و اعتماد بنفس برای مديريت بحران مبتلابه است.
اکنون بعد از از سفر اروپائی جورج بوش به اروپا و اظهارات وی مبنی بر آنکه طی اين سفر متقاعد شده متحدين اروپائی آمريکا نيز همچون واشنگتن اعتقاد راسخ دارند که به هر شکل بايد ايران را مُجاب به دست کشيدن از غنی سازی اورانيوم کرد، علائم هشدار دهنده نزديک شدن آمريکا به گزينه روياروئی خشن با ايران را می توان بوضوح استماع کرد.
خصوصاً از آنجهت که وزير خارجه جديد آمريکا نيز پس از بازگشت جورج بوش از اروپا اظهار داشته :
واشنگتن در حال بررسی پيشنهاد اروپا برای دادن امتياز اقتصادی به ايران بمنظور ترغيب اين کشور برای دست برداشتن از پروژه غنی سازی اورانيوم است.
هشدار دهندگی اين رويکرد از آنجا ناشی می شود که ايران همواره بر حق مسلم و قانونی خود برای غنی سازی اورانيوم مطابق قوانين NPT تاکيد مصرح داشته و آنرا جزو خطوط قرمز ديپلماتيک اش اعلام کرده و می کند.
واشنگتن از ابتدای بالا گرفتن اختلاف خود با ايران بر سر فعاليت های اتمی کوشيد تهران را ميانه دو گزينه مطلوب خود مخير نمايد.
آنچه کاخ سفيد از تهران توقع داشت آنبود که دولتمردان ايران در چالش با ايالات متحده يا بمانند صدام برای ايشان بد مستی کند و يا اينکه همچون قذافی تن به خوش رقصی برای واشنگتن دهند
هر دو گزينه، رويکردی مطلوب برای واشنگتن محسوب می شد.
خوش رقصی فرضی ايران از نوع قذافی بمعنای حل کم هزينه مشکل ايران برای آمريکا بود و بد مستی مبارزه طلبانه اش نيز بمعنای کسب توجيه مناسب برای متقاعد کردن افکار عمومی بين المللی جهت برخورد نظامی با ايران متمرد محسوب می شد.
اما تهران با اتخاذ گزينه « بازی با کارت اروپا» عملاً به واشنگتن نشان داد « با تسلط اش به واکنش های منعطفانه و عملگرايانه و متناسب با عُرف بين الملل وبا استفاده از چانه زنی های ديپلماتيک و بين المللی، حکومتی متصلب نيست تا بنشيند توى سرش بزنند و از قضا فضاى بين المللى را درك مى كند و متناسب با آن پاسخ مى دهد.» *
اين بازی هر چند واقعبينانه بود اما از جانبی ديگر بازی خطرناکی هم هست.
قهراً آمريکا تا جائی اين مذاکرات را استقبال می کند که مطمئن باشد فرجام آن محکوم به شکست است.
ايران بايد در مذاکره با اروپا در هر حالتی خود را رودر رو با آمريکا بداند.
اگر با ايشان به توافق مطلوب برسد اين بمعنای آنست که آمريکا بايد ايران را از دست رفته و متعلق به اردوی اروپا ببيند.
از آنجا که بخش قالب صادرات نفت خليج فارس به بازارهای اروپا تزريق می شود، اروپا بخوبی بر اين نکته واقف است که بعد از قرار گرفتن لقمه عراق در سفره آمريکا، اينک ايران يگانه کانون باقی مانده برای تحفظ منابع نفتی خود در خليج فارس است و سقوط محتمل ايران در آغوش آمريکا بمعنای آنست که واشنگتن گلوگاه انرژی جهان را بنفع خود و به ضرر اروپا و چين و ژاپن در اختيار انحصاری خود خواهد گرفت
بنا براين طبيعی خواهد بود ايران بکوشد از دلنگرانی اروپا استفاده لازم را ببرد تا در مذاکرات اتمی با اروپائيان زمينه توافق را فراهم کند.
چيزی که واشنگتن هرگز حاضر به تحمل آن نيست و قطعاً در چنين حالتی کاخ سفيد آنقدر دسيسه در آستين دارد که با لطائف الحيّل بازی را به نفع خود به هم بزند.
طبعاً در چنين حالتی شيرين ترين گزينه برای واشنگتن شکست مذاکرات ايران و اروپا خواهد بود تا اين کشور با وجهه ای حق بجانب متحدين اش را شماتت کند و بر ايشان منت بگذارد که:
« به شما فرصت دادم اما موفق به رام کردن ايران متمرد نشديد.»!
پافشاری تهران بر حق غير قابل اغماض غنی سازی اورانيوم نقطه عزيمت اصلی واشنگتن برای زمينگير کردن تهران در مذارکرات هسته ای اش با اروپا است.
از آنجا که تهران بارها اعلام کرده تحت هيچ شرايطی از اين حق نخواهد گذشت و از آنجا که جورج بوش بعد از سفر اروپائی اش اعلام کرد متقاعد شده اروپا هم مانند آمريکا اصرار بر دست برداشتن هميشگی ايران از غنی سازی اورانيوم دارد، پيشنهاد اخير واشنگتن مبنی بر ارائه امتياز اقتصادی به ايران بعنوان جايزه تعطيل غنی سازی اورانيوم را بايد بمعنای پيشکشی تلقی کرد که شرط ارائه آن تعليق به محال است.
تنها هدف واشنگتن از ورود به اين بازی، تمهيد مقدمات توجيه افکار بين الملل و سازمان ملل در اثبات سرکشی نامعقول ايران است.
آمريکا در اين چارچوب می کوشد با اطمينان از رد امتيازات اعطائی اش به ايران در ازای اجتناب دائمی از غنی سازی ارورانيوم، با نشان دادن جوايزی اغواگر به ايران و افکار بين الملل تهران را مسبب و مقصر نافرجامی مذاکرات هسته ای نشان دهد.
در آنصورت اينک ابتکار عمل در اختيار کاخ سفيد خواهد بود تا با القای ناسازگاری نامتعارف ايران از قدرت مانور بالائی در فعاليت های سياسی ـ نظامی خود عليه ايران برخوردار شود.
ظاهراً واشنگتن می کوشد بموازات عملياتی کردن پروسه فوق، با توجه به تجربيات شيرين انقلاب مخملين در اوکراين و گرجستان ، همزمان زمينه های تمهيد انقلابی مخملين در تهران را نيز مهيا کند.
افشای پروژه دلتا که اخيراً از جانب « کميته خطر کنونی» The Committee on the Present Danger و به قلم « مارک پالمر» طراحی شده مؤيد تلاش های پنهان واشنگتن بمنظور براندازی نرم و ريموت کنترلی حکومت در ايران است.
مطابق اين پروژه واشنگتن بايد بکوشد به هر شکل ممکن با ايران رابطه سياسی برقرار کرده و خود را از داشتن سفارتخانه در تهران بمنظور پايگاه فرماندهی و بسيج نيروهای مخالف حکومت در تهران جهت براندازی نرم حکومت برخوردار نمايد.
همچنين مطابق اين طرح بايد رسانه های فارسی زبان خارج از کشور تقويت شده تا اين رسانه های نقش مکمل را در کنار سفارت آمريکا بمنظور انحلال حکومت در تهران را عهده داری کنند.
در همين چارچوب خبرگزاری رويتر طی هفته گذشته خبر از آن داد که دولت جورج بوش تصميم گرفته پخش برنامه های ماهواره ای به زبان فارسی را گسترش دهد.
متن کامل خبر رويتر:
« تصميم كاخ سفيد براى گسترش برنامه ماهواره اى به زبان فارسى»
دولت بوش قصد دارد پخش برنامه هاى ماهواره اى تلويزيونى به زبان فارسى را گسترش دهد.
در همين راستا راديو آمريكا قصد دارد ظرف چند ماه آينده برنامه ۳۰ دقيقه اى اش را به برنامه چهار ساعته پخش اخبار و اطلاعات ايران افزايش دهد. كنث تام لينسون، رئيس هيأت مديره برنامه راديو و تلويزيون آمريكا كه بخش برنامه هاى بين المللى از جمله راديو آمريكا را بررسى مى كند اظهار داشته: ايران جامعه اى محروم از اطلاعات است.
آنچه كه ما پيشنهاد مى كنيم انجام شود دقيقاً مانند كارى است كه راديو آزاد اروپا، راديو آمريكا و راديو آزادى طى جنگ سرد انجام دادند و تصويرى از جهان را ارائه كردند.
اصرار طراحان پروژه دلتا بر راه اندازی سفارت آمريکا در تهران نيز از آنجا ناشی می شود که در پروژه های قبلی انقلاب مخملين در اوکراين و گرجستان و اخيراً هم لبنان اين سفارت آمريکا بود که توانست با حضور موثر خود در صفوف معترضين ضمن تزريق بموقع دلارهای خود و تمهيد امکانات برای بسيج مخالفين در سطح شهر معادله حکومت و اپوزيسيون را به شکلی پنهان و بهداشتی بنفع اپوزيسيون تغيير دهد.
در انقلاب مخملين اوکراين هر چند روسيه موفق به مقاومت در مقابل سازماندهی گسترده مخالفين « ويکتور يانوکوويچ» توسط سفارت آمريکا نشد و نهايتاً تن به پيروزی « يوشنکوی» تحت حمايت آمريکا داد، اما خاستگاه KGB پوتين اين استعداد را به وی می داد تا انتقام خود از آمريکا را چند هفته بعد در گرجستان و با مرگ مشکوک « ژاوانيا» نخست وزير غربگرای اين کشور گرفته و متعاقباً برخلاف انتظار واشنگتن تن به امضای نهائی انتقال سوخت انرژی اتمی نيروگاه بوشهر با ايران بدهد.
در مورد لبنان هم نقش محوری سفارت آمريکا در سازماندهی اقشار مرفه و معترض لبنان عليه سوريه، قبل از آنکه متوجه بشاراسد در دمشق باشد، سوزاندن رفيق حريری مهره اساسی فرانسه در لبنان بود تا بدينوسيله اولاً پاسخ سرکشی های ژاک شيراک در چند سال گذشته را داده باشد ثانياً با بر هم زدن معاله قدرت بنفع خود و اسرائيل در لبنان، پاريس را از نفوذ سنتی خود در لبنان و سوريه محروم نمايد.
همراهی صوری و سياستمدارانه شيراک با آمريکا برای خروج ارتش سوريه از لبنان را بايد به حساب موج سواری بموقع رئيس جمهور کهنه کار فرانسه گذاشت تا در بازی جديد واشنگتن در لبنان بتواند ضمن تحفظ فضای مانور در برابر اقدامات بعدی واشنگتن خود را برخوردار از ابتکار عمل نگاه دارد.
مجموعاً طعم شيرين و تجربه موفق انقلاب مخملين برای آمريکا نشان داده ذائقه دولتمردان اين کشور به اندازه کافی تحريک شده تا ديگر همچون سالهای جنگ سرد تن به راهکارهائی همچون کودتای سال 53 در ايران و يا کودتای رسوا و پرهزينه ای مانند نمونه شيلی ندهند.
در اين ميان هر چند ايران نيز می تواند گزينه بعدی واشنگتن برای کودتای مخملين باشد اما مشکل اساسی واشنگتن در قبال نمونه ايران محروميت اين کشور در برخورادری از سفارت در تهران طی 26 سال گذشته بوده است.
روحانيون حاکم بر ايران تا زمانی که مانع از آغاز بکار سفارت آمريکا در تهران هستند، عملاً واشنگتن را از سازمانده اصلی پروژه انقلاب مخملين محروم نگاه می دارند.
همين ممانعت است که نقطه مايوس کننده اپوزيسيون برانداز جمهوری اسلامی را فراهم کرده و همزمان انگيزه لازم را نيز بايد به ايشان بدهد تا با موضعی علی الظاهر مصلحت انديشانه فشار خود بر حکومت را برای ايجاد رابطه با آمريکا تقويت نمايد.
داريوش سجادی
6/اسفند/83
آمريکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ـ مقاله « بار اضافه بر دوش جنبش دانشجويى» نوشته حميد رضا جلائی پور ـ روزنامه شرق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر