۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

قلمداران، هم قبيله اند.


ماحصل منازعات سه سال گذشته محافظه كارها با اصلاح طلبها علي رغم هزينه هاي گزافي كه سخاوتمندانه از خزانه امنيت ملي كشور خرج شد ، حداقل در راستاي شعار ايران براي همه ايرانيان و همگرائي و وحدت ملي مطروحه رئيس جمهور مؤثر واقع گرديد.

در حالت نرمال شايد سالها وقت نياز بود تا نيروهاي سياسي داخل حكومت با ديگراني كه ملي يا ملي ـ مذهبي قلمداد مي شدند به يك همنشيني ولو اجباري برسند.

اما اينكه امروز با مستمسك قرار گرفتن قشقرق كنفرانس برلين يوسفي اشكوري و محمود دولت آبادي و فريبرز رئيس دانا و عزت الله سحابي و مهرانگيز كار و... در كنار جميله كديور ، علي افشاري و عليرضا علوي تبار و حميد رضا جلائي پور و اكبر گنجي و ... در يك صف قرار گرفته و متفقاً به دفاع از اتهامات منتسبه و مشتركشان مي پردازند ، اين توفيق اجباري مي تواند نقطه عطفي براي مدارا و سازگاري جناحهاي درون و برون حكومت براي سلوك سياسي آتي شان واقع گردد.

همانطور كه امروز زندان اوين نيز سخاوتمندانه سلولهاي خود را مشتركاً و بدون تبعيض ميان زندانيان سياسي خودي و غير خودي تقسيم كرده و احمد زيد آبادي و يوسفي اشكوري و عباس اميرانتظام و ... «از جبهه ملـــي يا ملي ـ مذهبي ها» بي پروا در معيت عبدالله نوري و اكبر گنجي و ماشاالله شمس الواعظين و لطيف صفري و... «از جناحهاي نزديك به حاكميت» دوران محكوميت خود را مي گذرانند و خارج از اوين نيز عموم گروهها و افراد و سازمانهاي سياسيِ جبهه مخالف محافظه كارها در بيانيـــه ها و دفاعيــه هاي خود از نيروهاي به زندان رفته شان ، بعضاً برخوردار از اشتراك لفظند.

در اين ميان « مسعود بهنود» تنها زنداني مهجور مانده ايست كه كمتر كسي رغبتي از خود جهت دفاع از وي و حقوق مترتبه اش نشان مي دهد.

آنانكه با قلم و نثرالخط اينجانب در مطبوعات ايران از سالهاي قبل آشنائي دارند ، بخوبي بر شدت مخالفتم با بهنود و مواضع و ديدگاههاي سياسي وي در مقالات چاپ شده ام در جرايد كشور وقوف دارند.

بهنود وقتي در مقاله « حكومت آسان بي آينده استـــش!» در ماهنامه آدينه در سال 70 آنطور بي انصافانه به جناح چپ مذهبي ايران تاخت ، صاحب اين قلـــــــــم بود كه در مقاله «آقاي بهنود دير رسيديد ، تمام شد!» پاسخي تند و در حد توان به ايشان داد .(1)

همانطور كه در مقاله « مرد بيست ميليون دلاري» انتقادم را متوجه ماشاالله شمس الواعظين (سردبير روزنامه جامعه و توس و نشاط و آزادگان) كردم كه عقبه جناح اصلاح طلب را بر روي قلم بهنود گشود (2) و يا در مقاله «آرزوها و واقعيت ها» پاسخ القاء شبهه و تحقير آيت الله خلخالي توسط بهنود به بهانه مصاحبه خلخالي با روزنامه فيگــــــارو و حمايتش از رئيس جمهور خاتمي ، خوب يا بد ! به نام اينجانب در مطبوعات كشور ثبت شد.(3) همچنانكه در مقاله « نسل از دست رفته» نيز بر نوع برداشت و تحليل خوش بينانه و سطحي وي از ايرانيان مقيم آمريكا تاختم. (4)

همه اينها از آنجهت لازم به يادآوري بود كه هم بهنود و هم به ديگران گوشزد شود كه نه اينجانب كمترين علاقه و قرابتي به بهنود و ديدگاههاي ايشان داشته و دارم و نه متقابلاً چنين توقعي را نيز از بهنود داشته ام .

گمان نيز ندارم نه بهنود و نه اينجانب بعد از اين نيز تمايل يا تقربي به مشي سياسي ـ مطبوعاتي يكديگر داشته باشيم!

ضمن اذعان به قوت و حلاوت قلم بهنود (سواي انديشه مستتر در آن) نه علاقه اي به بهنود شدن داشته و دارم و قطعاً همين حق را نيز براي مشاراليه قائل بوده و هستم تا همه كراهت خود از مشي سياسي ـ مطبوعاتي اينجانبان را « بفرض وجود چنين كراهتي» نزد خود تحفّظ نمايند.

اما همه اينها دليل بر آن نمي شود كه از حقوق صنفي و اجتماعي بهنود بعنوان يك همكار در عرصه مطبوعات دفاع نكرده و همين توقع را از ديگر روزنامه نگاران متعهد كشور نداشته باشم.

بهنود مي تواند همواره بر عداوت قلمي اينجانب با گرايش مطبوعاتي خود حساب كند! همانطور كه بعنوان يك انسان ، هم وطن و همكار نيز از كمترين تلاشي جهت دفاع از حقوق اجتماعي و سياسي وي مضايقه نخواهم داشت .

حمايت از بهنود و ديگر همكاران مطبوعاتي نه براي كمترين تأثيرگذاري بر « تأتر در حال اجراي عدليه» بلكه وظيفه ايست براي اثبات هويت و موجوديت و حيات جامعه مطبوعاتي و تلاش براي آزادي زندانبانان ايشان از زندان جهل و تحجّر و كوته نظري.



داريوش سجادي

9/آذر/79

آمريكا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ آقاي بهنود دير رسيديد ، تمام شد ـ روزنامه ابرار چاپ تهران (5/مرداد/70)

(2) ـ مرد بيست ميليون دلاري ـ روزنامه پيام آزادي چاپ تهران (16/آذر/78)

(3) ـ آرزوها و واقعيت ها ـ روزنامه روزنامه عصر آزادگان چاپ تهران (2/بهمن/78)

(4) ـ نسل از دست رفته ـ روزنامه پيام آزادي چاپ تهران (1/بهمن/78)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر