کنار کشيدن ناطق نوری از رقابت های انتخاباتی پارلمان ششم ايران می تواند بنوعی پايان حيات سياسی وی را اِفاده معنا نمايد!
ناطق در حالی «اجباراً» عرصه عملی سياست را ترک می کند که بيست روز پيش «هم نام» وی در جناح مخالف توسط متحدين ناطق و طی يک محاکمه جنجالی محکوم به بازنشستگی سياسی زودرَس شد.
(خوش خيالانه است اگر تصور شود عبدالله نوری برای حضور در انتخابات مجلس ششم بسلامت از فيلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان می گذرد)
ناطق تاکنون يکی از بداقبال ترين مردان جناح محافظه کار در مجموع رقابت های رياست جمهوری ايران طی بيست سال گذشته بوده است.
اين جناح از بدوّ تأسيس جمهوری اسلامی ايران ميل خود را جهت اشغال کُرسی رياست جمهوری پنهان نکرده.
اولين خيز اين جناح بسمت کُرسی رياست جمهوری در سال 59 توسط جلال الدين فارسی کانديدای وقت محافظه کارها برداشته شد اما تابعيت افغانی وی مانع حضورش در اين عرصه شد و پس از آن علی اکبر پرورش ، حسن غفوری فرد ، عباس شيبانی ، زواره ای ، عبدالله جاسبی ، احمد توکلی ، حبيب الله عسگراولادی و نهايتاً ناطق نوری نيز هر يک بخت خود را برای اشغال اين پست آزمودند و در تمامی اين رقابت ها ناکام ماندند. اما در ميان آنها نبرد و شکست ناطق از جايگاه ويژه ای برخوردار است.
اهميت ويژه اين شکست در آن بود که برخلاف رقابت های قبلی ، جناح محافظه کار اين بار با اطمينان کامل از پيروزی اش بميدان آمده بود و جالب آنکه رقيب ناطق هم تقريباً تا روزهای آخر مبارزه اُميدی به پيروزی خود نداشت!
برآورد عمومی در آن زمان پيروزی مُسلم ناطق در انتخابات بود اما محافظه کارها اين بار هم رقابت را واگذار کردند و ناطق در يک قدمی کرسی رياست جمهوری ايران ، برای خاتمی پيام تبريک فرستاد.
اين عاقله مرد! سياسی تا قبل از سال 68 چهره کم فروغی در مجموعه رجال سياسی ايران بود و جلوه گری سياسی وی بعد از خروج هاشمی رفسنجانی از مجلس و حذف جناح چپ از عرصه فعال سياسی ايران آغاز شد. تا قبل از آن سايه سنگين هاشمی و چپها در پارلمان ايران اجازه مطرح شدن به وی را نمی داد.
ناطق مرد درخشش در صحنه های بدون رقيب بود و از مجلس چهارم به بعد با خالی شدن صحنه پارلمان از رقيب حيات سياسی جدی ناطق نيز آغاز شد.
با همين پيشينه بود که در انتخابات رياست جمهوری ايران متحدين سياسی ناطق بعد از قوت گرفتن شايعه ورود مير حسين موسوی «چهره محبوب سياسی ايران» به عرصه انتخابات ، با يک بسيج عمومی در جناح خود ضمن پشيمان کردن موسوی از ورود به اين کارزار ، اعتماد بنفس لازم برای تداوم رقابت ناطق در انتخابات را نيز به وی بازگرداندند و پس از آن با اطمينان خاطر بالائی که از پيروزی ناطق پيدا شده بود اجازه ورود رقيبی چون خاتمی که در آن مقطع چندان خطری برای ناطق محسوب نمی شد را صادر کردند!
ناطق از نظر پيشينه سياسی پرونده چندان قطوری ندارد و عمده تشخّص سياسی اش به روز ورود امام خمينی به ايران در سال 57 که وی در آن روز ملتزم الرکاب ايشان در بهشت زهرا بود تکيه دارد که ماحصل آن مجالست عکسی مشترک با امام خمينی است که صدا و سيما جمهوری اسلامی طی سالهای اخير تمايل زيادی در نشان دادن وقت و بی وقت آن به مردم داشته است!
سرمايه سياسی مهم ديگر ناطق نيز باز بنوعی در بهشت زهرای تهران و در روز تدفين امام شکل گرفت آنجا که در ازدحام جمعيت عزادار ، ناطق جسورانه داوطلب تدفين معظم اله شد و يکنفره امام را برای هميشه از مردم اش جدا کرد!
ليکن محافظه کارها در انتخابات رياست جمهوری آنچنان عرصه را برای نيل ناطق به کُرسی رياست جمهوری مساعد و خالی از دغدغه کرده بودند که ناطق کمترين ضعفی از رنجوری پيشينه سياسی اش در مقابل رقيب احساس نمی کرد. اما با شدت گرفتن رقابت ها صرف نظر از عوامل ايجابیِ نيل و اقبال به خاتمی اشتباهات مکرر ناطق نيز سرعت شکست وی را افزايش داد.
«ناطق نخستين ضربه در انتخابات رياست جمهوری را از BBC راديو دولتی انگلستان خورد ، آنجا که «صادق صبا» خبرنگار زيرک BBC در مصاحبه با وی عدم اقبال ناطق در کسب آراء چشمگير در انتخابات مجلس پنجم را ضعفی برای ناطق جهت شرکت در انتخابات رياست جمهوری تلقی کرد و در پاسخ ، ناطق با استدلال ضعيف البنيانی عدم اقبال خود در انتخابات پارلمان را به شيوه معرفی کانديداهای مجلس مربوط می کند و مدعی شد که چون تعداد کانديداهای تهران برای ورود به مجلس بالغ بر 400 نفر بوده و اين افراد بر اساس ترتيب حروف الفبا در حوزه های رای گيری معرفی شده اند و با توجه به آنکه حرف اول فاميل وی از آخرين حروف الفبای فارسی است لذا جمعيت رای دهنده در پای صندوق آراء تنها سی نفر اول حروف الفبا را در برگه های رای قيد کرده اند و تأمل بر ديگر اسامی کانديداها نشده.
اين احتجاج در حالی صورت گرفت که «اسدالله بادامچيان» و «حبيب الله عسگراولادی» متحدان ديگر وی نيز که در اين انتخابات در ابتدای ليست کانديداها قرار داشتند موفق به کسب حداقل آراء جهت ورود به مجلس نشدند!
ناطق با استدلال عجيب خود ، شعور سياسی جامعه رای دهنده در ايران را زير سؤال بُرد و مشارکت مردم در انتخابات را نه بر اساس شناخت بلکه صرفاً جهت رفع تکليف تلقی و معرفی می کرد.
ناطق در اين مصاحبه که نخستين و شايد آخرين مصاحبه وی با يک خبرنگار خارجی از موضع مُدعی رياست جمهوری بود ناپختگی خود در پاسخگوئی به اربابان زيرک رسانه ها را نشان داد . تنها تأثير اين مصاحبه اقدام بديع شورای نگهبان در معرفی کانديداهای رياست جمهوری بود که اين بار برخلاف سنوات قبل «بمنظور تامين نظر ناطق» ترتيب حروف الفباء در نظر گرفته نشد بلکه بنا به اظهار اين شورا اين بار کانديداها به ترتيب اصلحيت! معرفی شده و قهراً ناطق در ابتدای ليست قرار گرفت!
اين اقدام که در آن نسنجيدگی سياسی کاملاً مشهود بود شائبه عدم بی طرفی شورای نگهبان را نزد افکار عمومی دامن زد تا جائيکه در آن مقطع جمله طنز «بنويسيد خاتمی ، بخوانيد ناطق» به تأسی از يک «تی زِر Trailer» آموزشی در حالِ پخش در تلويزيون ايران جهت شيوه قرائت صحيح لغات فارسی ، تکيه کلام محاورات روزمره مردم شده بود»(1)
طنز مزبور ناظر بر آن بود که شورای نگهبان در مقام نهاد ناظر بر انتخابات ايران کليه آراء نوشته شده بنام خاتمی را بنام ناطق خواهد خواند!
دومين ضربه ای که ناطق در ايام رقابت های انتخابات خورد باز هم بنوعی از انگلستان بود و آن حذف زود هنگام و ناخواسته «محمد جواد لاريجانی» از صحنه رقابت های انتخاباتی بود.
«بدنبال افشای مشکوک مذاکرات محرمانه لاريجانی با نيکلاس براون مدير کل وقت بخش خاورميانه وزارت خارجه انگلستان و اطلاع افکار عمومی از مطالب مطرح شده توسط لاريجانی در اين مذاکره مبنی بر تقبيح تلويحی اشغال سفارت آمريکا در سال 58 و تاکيد بر توانائی ناطق در حل فتوای اعدام سلمان رشدی و متعاقب آگرانديسمان فحوای اين مذاکره توسط جناح رقيب ناطق ، لطمه سنگينی متوجه لاريجانی و به تبع آن ناطق که از متحدان نزديک وی بشمار می رفت ، وارد شد.
لاريجانی با قائله افشای مذاکراتش عملاً مجبور به سايه نشينی در ايامی شد که بيشترين کارآيی را برای ناطق می توانست داشته باشد. هرچند حضور وی در عرصه انتخابات لزوماً بمعنای آن نيست که تغيير چشمگيری در نتيجه انتخابات عارض می شد.
حذف لاريجانی از جهتی ديگر نشان داد جناح محافظه کار در جدال بر سر قدرت حتی به نيروهای خود نيز رحم نمی کند.
اين حذف ماحصل رقابتی سنگين ميان وی که در آنزمان از او بعنوان کانديدای اصلی تصدی وزارت خارجه در کابينه ناطق ياد می شد با محافظه کار ديگری که سالها لاريجانی را بچشم رقيب می نگريست و دل نگرانِ اشغال پست خود توسط وی بود ، صورت گرفت.
لاريجانی يکسال بعد از اين تاريخ در مصاحبه با روزنامه جامعه به زبان ايهام در خصوص انگيزه افشاکنندگان مذاکره اش با نيک براون می گويد:
بيرون درز کردن مذاکرات من بخشی از رقابت انتخابات بود که از درون وزارت خارجه شکل گرفت چرا که احساس شده بود اگر ناطق رئيس جمهور شود انتخاب او برای وزارت خارجه ممکن است من باشم.
فهم منظور لاريجانی از جملات فوق برای آشنايان با فضای سياسی ايران چندان دشوار نبود»(2)
در ادامه رقابت ناطق با خاتمی ، وی ضربه بعدی خود را از جائی خورد که هرگز توقع آنرا نداشت و آن تکلّم نسنجيده برادرش «احمد» بود آنجا که وی بمنظور اثبات رابطه مُريد و مُرادی ميان خود و ناطق و ارائه ادله برای اثبات مردمی بودن وی متمسک به پهنای انگشت شست اَخَوی بدليل مالش مکرر آن به پنير در هنگام صرف چاشت شد!
هرچند ناطق با از دست دادن برادر بزرگ اش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در سال 60 از نعمت مساعدت برادر ارشد محروم شد اما احمد نيز واقعاً قصد خدمت به برادر کوچک را داشت اما مشکل او آن بود که در دفاع از برادر و اثبات شايستگی های وی کار ديگری بلد نبود.
اين اظهارات نسنجيده ، زمينه ساز تلقی شاکله ای کلاه مخملی و بابا شَمَل از وی نزد جامعه روشنفکری شد تا جائيکه ماهنامه زنان در آن ايام با درج مصاحبه ای تخيّلی با ناطق حتی عينک وی را نيز تظاهر به فضيلت عنوان کرد و حمله غيراخلاقی سنگينی را متوجه شخصيت ناطق نمود.
اين جو آنچنان عليه ناطق بالا گرفت که وی در آخرين روزهای رقابت های انتخابات تقريباً بطور کامل اعتماد بنفس خود را از دست داده بود.
سخنرانی ناطق 48 ساعت قبل از انتخابات در شهر رشت از موضع ضعف کامل برخوردار بود و وی در آنجا عملاً بازی را به رقيب واگذار کرده بود.
ناطق در اين سخنرانی ضمن گلايه از جّو خفقان پيش آمده عليه خودش ، غيرمترقبه بودن اين فضا را ناشی از جّوسازی عليه خود ذکر کرد و در پايان صراحتاً اعلام کرد که چه در انتخابات پيروز شود و يا شکست بخورد همواره بعنوان سرباز انقلاب آماده خدمتگذاری است.
ناطق توجه نکرد که ولو آنکه از شکستش در انتخابات کاملاً مطمئن نيز شده باشد ، بيان آن و يا اتخاذ موضع ضعف قبل از پايان 90 دقيقه بمعنای تسريع در روند شکستش بود.
بلاتشبيه در انقلاب سال 57 نيز زمانی که شاه در اوج مبارزه اش با امواج گسترده انقلاب در صحنه تلويزيون ظاهر شد و منفعلانه بمردم گفت:
«پيام انقلاب شما را شنيدم» به دست خود روند سقوط خود را سرعت بخشيد.
هرچند ناطق بازنده بزرگ انتخابات رياست جمهوری سال 76 ايران بود اما با پيام تبريک بموقع اش به خاتمی و اتخاذ سياست سکوت پس از آن نشان داد بازنده ای محترم است و پاداش آنرا نيز با «انتصابش»! در سمت رياست پارلمان در انتخابات هيئت رئيسه هفتم خرداد 76 پس از کناره گيری «اجتناب ناپذير» عبدالله نوری از کانديداتوری اين پست ، گرفت!
ليکن وی بايد می کوشيد متحدين خود را نيز متقاعد به اتخاذ سياست سکوت کند . اما آنها آن درجه از خويشتنداری ناطق را نداشتند تا جائيکه ابتدا علی اکبر ولايتی سخن از گورباچفيزه شدن انقلاب کرد .آيت الله خزعلی دوم خرداد را تشبيه به آبله مرغان انقلاب نمود! مصباح يزدی آزاديخواهی جبهه دوم خرداد را سرريز شهوات هيستريک جنسی عنوان کرد و نقدی تيمسار نه چندان سرشناس نيروی انتظامی آرتيست بازی يک سرباز مجنون در قتل چند شهروند را ناشی از آزادی لگام گسيخته مطبوعات بعد از دوم خرداد تلقی کرد! و هر کدام از اين اظهارات تنها به انزوای بيشتر متحدين ناطق مُنجر شد.
اگر محافظه کارها به اين توصيه حکيمانه سقراط تأسی می کردند که:
«زبان وسيله ايست جهت کتمان عقايد خود» شايد امروز پايگاه سياسی آنها نزد افکار عمومی منزلت بهتری داشت.
هر چند که سقراط خود نيز به اين توصيه هرگز عمل نکرد!
داريوش سجادی
روزنامه پيام آزادی
28/آذر/78
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) و (2) برگرفته از مقاله فراموش شدگان ـ هفته نامه راه نوـ شماره 4 بقلم همين نويسنده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر