۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

مرغان تخم طلا


دادگاه پرونده قتل « زهرا کاظمی» صرف نظر از همه کم و کاستی هايش از جهاتی منشا خير و برکت برای جناح اصلاح طلب ايران بشمار می رود.

هفدهم تير ماه سال جاری که حجت الاسلام « محمد رضا زائری» طی مصاحبه با تارنمای « بازتاب» در تبيين ضرورت مخاطب شناسی نشريات، مصداقاً به سلوک غير حرفه ای روزنامه جمهوری اسلامی اشاره کرد و گفت:



« ... به طور كلی مطبوعات بايد هم قالب را حفظ كنند و در عين حال مخاطب را هم در نظر داشته باشند اما برخی می‌گويند ما به مخاطب كار نداريم و تنها وظيفه شرعی‌مان را انجام می دهيم، نتيجه مي‌شود روزنامه جمهوری اسلامی كه كسی هم آن را نمی‌خواند.»



ظاهراً مسئولين اين روزنامه از فردای اين اظهار نظر بی تابانه منتظر فرصتی مغتنم بودند تا مصداقاً ادعای زائری را به اثبات برسانند.

دادگاه متهم به قتل زهرا کاظمی مُنجزاً فرصت آرمانی چنين جلوه گری برای روزنامه جمهوری اسلامی بود تا با سفيهانه ترين گويش در سنت روزنامه نگاری، وظيفه اطلاع رسانی خود از دادگاه مزبور را چنين ادا نمايند که:



« زهرا كاظمی سال گذشته درحال عكاسی از منطقه ممنوعه زندان اوين دستگير شد و بعد از اعمال خشونت عليه مسئولان زندان(!) و ايجاد درگيری، به بيمارستان منتقل گرديد و بعد از چند روز درگذشت» *



قهراً جميع مطلعين از کليات ماجرای قتل زهرا کاظمی آنقدر حق دارند که از خواندن چنين خبری احساس توهين به خود کرده و فرض را بر اين قرار دهند که تنظيم کنندگان خبر فوق در روزنامه مزبور در تنظيم اين خبر اصل را بر سفيه فرض کردن خوانندگان نشريه شان قرار داده اند.

چنين گويش و سنت محيرالعقولی در امر خبررسانی هر چند در برخورد نخست آزاردهنده بنظر می رسد اما از آنجا که چنين سلوک و ادبياتی در فضائی جاری می شود که اصلاح طلبان کماکان در ايوان جامعه منتظر اثبات کفايت خود و بی کفايتی رقيب در تمشيت امور کشور بمنظور جلب آرا مردم در انتخابات پيش روی رياست جمهوری هستند، حکماً اين گونه موضعگيری و خبررسانی ها امکان مانور اصلاح طلبان را بمنظور اثبات شايستگی خود و ناشايستگی رقبای محافظه کارشان را تقويت کرده و می نمايد.

از اين حيث است که دادگاه پرونده قتل زهرا کاظمی می تواند و توانسته منشا خير و برکت برای اصلاح طلبان باشد.

همچنانکه دادگاه هاشم آقاجری نيز همين نقش را برای اصلاح طلبان ايفا کرد.

فی الواقع مزيت نسبی جناح اصلاح طلب ايران در مجموعه بحرانها و منازعات سياسی 8 سال گذشته ايشان با محافظه کاران را قبل از آنکه بتوان برخاسته از قابليتها و توانمنديهای اصلاح طلبان تلقی کرد بايد و می توان منبعث از بلاهت رفتاری و گويش نامتعارف محافظه کاران دانست که زمينه اقبال جامعه شهروندی ايران به اصلاح طلبان را مستمراً قابل دسترس نگاه می دارد.

از همين حيث می توان وجود و حضور موثر محافظه کاران در چالش های سياسی ايران را بمثابه « مرغی تخم طلا» برای اصلاح طلبان تلقی کرد که هر آئينه با مُبتدی گری و اشتباهات مکررشان فرصت اثبات و مانور صاحب صلاحيتی را با کمترين هزينه در اختيار اصلاح طلبان قرار داده و می دهند.

با چنين ماهيتی ، نزاع اصلاح طلبی و محافظه کاری در ايران طی 8 سال گذشته را تشبيهاً می توان بمثابه جدال افسانه ای رستم دستان با اکران ديو در شاهنامه فردوسی تلقی کرد که بعد از 8 سال نبرد نفس گير اين دو جناح، نهايتاً بعد از آنکه محافظه کاران با هر ترفندی توانستند مجلس هفتم را از آن خود کنند و رقيب را بر سردست آماده به زمين کوفتن نهائی نمايند، ليکن با خلق تراژدی زهرا کاظمی غافلانه اسير بی فراستی خود شده و يکبار ديگر فرصت اثبات صاحب صلاحيتی را به اصلاح طلبان دادند.

هر چند در شاهنامه اين رستم بود که از بلاهت ديو سود جُست و در حالی که بر سر دست رقيب آماده شکست نهائی بود در پاسخ به کجائی بر زمين کوفتنش زيرکانه رقيبش را اغوا کرد که:



به دريا نبايد که اندازيم

کفن سينه ماهيان سازيم

به کوه ام درانداز تا ببر و شير

ببينند چنگال مرد دلير



اما در نزاع اصلاح طلبان و محافظه کاران ايران، اين محافظه کارانند که قبل از آنکه رقيبشان در صدد نجات از مهلکه باشد، از سر بلاهت با کوفتن اصلاح طلبان بر دريای اشتبهات مکرر خود فرصت باز توليد و تجديد قوا و يارگيری مجدد را در اختيار ايشان قرار می دهند.

طبعاً از اين بابت اصلاح طلبان می توانند خود را مديون محافظه کاران بدانند! اما همانگونه که ميخائيل گورباچف آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروی در آخرين کنگره حزب کمونيست شوروی قبل از فروپاشی اين امپراطوری اذعان داشت:

وجود دشمنی شوروی در سالهای جنگ سرد بمثابه نعمتی برای ايالات متحده برای توجيه زياده خواهی ها و توسعه طلبی های واشنگتن در تماميت جهان آنسوی خط سرخ بود و بدينگونه نيز گورباچف در قالب پروستريکا و گلاسنوست عملاً اين گفته خود را به اثبات رسانيد که:

« ما می خواهيم آمريکا را از « نعمت»! داشتن يک دشمن محروم کنيم!»

بر همين سياق ماهيت منظومه تنازع اصلاح طلبان و محافظه کاران در ايران نيز بر يک تضاد ديالکتيکی استوار شده که بی مبالاتی ها و بی بضاعتی ها و بی تدبيری های محافظه کاران، تضمين و تقويت کننده بقای جبهه اصلاح طلبان است و چنين دشمن پر برکتی را حکماً می توان مانند ميخائيل گورباچف « نعمت» تلقی کرد.





داريوش سجادی

8/مرداد/83

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر