۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

تلخندها!


در ادبيات محاوره ای ايران ضرب المثلی است بدين مضمون که: سلمانی ها وقتی بيکار می شوند، موهای خود را می زنند! نوعاً اين قاعده برای روزنامه نگاران هم می تواند موضوعيت داشته باشد. بدين معنا که روزنامه نگاران هم در کسری از زمان می توانند و بايد به نقد و ارزيابی خود و عملکردشان بپردازند.
جذاب ترين بخش از زندگی روزنامه نگاران آنجائی است که تحليل ها و گمانه زنی هايشان در قبال مسائل مبتلابه جامعه با واقعيت انطباق پيدا کند. در چنين مواقعی مغرورانه ترين واکنش روزنامه نگاران تنها يک واژه طلائی و تا حدودی عصبانی کننده برای ديگران است:
« نگُــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــفتم؟!»
بتعبيری شايد بتوان برای يک روزنامه نگار برخورداری هر چه افزون ترش از « نگفتم ها؟» و گمانه زنی های منطبق با واقعيت در آمده اش را سرمايه حرفه ايش محسوب کرد.
اظهارات اخير « محمد هادی» معاونت کنسولی و پارلمانی وزارت امور خارجه ايران در مصاحبه با روزنامه شرق مبنی بر ضرورت برخورداری ايرانيان مقيم خارج کشور از کرسی نمايندگی در پارلمان انگيزه ای شد تا نويسنده نيز با تاملی کوتاه بر پيشينه قلمی اش طی چند سال گذشته يک ارزيابی اجمالی از برخی سياه قـــــــــــلم ها و « نگفتم؟» هايش داشته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«ايرانيان خارج از کشور»
دکتر هادی در مصاحبه با روزنامه شرق مورخ 21 خرداد 83 تصريح داشته:
« به اعتقاد من ايرانيان خارج از كشور بايد در انتخابات مجلس شوراى اسلامى شركت كنند. نماينده داشته باشند چون الان شما يك جمعيت چند ميليون نفرى در خارج داريد. آنها ايرانى هستند، چرا نبايد در پارلمان نماينده داشته باشند؟ .... البته اين يك پيشنهاد است و نياز به قانون مجلس دارد. مشابه اين را در دنيا داريم، در ايتاليا اين امر هست. در الجزاير هست. الجزايرى هاى مقيم فرانسه نماينده در پارلمان الجزاير دارند. آئين نامه دارند و در اينجا هم من با تعدادى از نمايندگان مجلس صحبت كردم . اين موضوع را به عرض جناب آقاى خاتمى هم رساندم. اين كار خوبى است و كسى مخالف نيست بايد زمينه اش آماده باشد. بايد به روزى برسيم كه نمايندگان ايرانيان خارج از كشور بتوانند خودشان در مجلس شركت كنند. فرض بگيريد اگر در ايران هر ۱۰۰-150 هزار نفر در حوزه هاى مختلف يك كرسى دارند مى توانيم آنها را به آنجا بدهيم.»
نزديک به پنج سال پيش بود که طی مقاله بيست و هشتمين استان ايران بعد از يک ارزيابی اجمالی از قشر بندی اجتماعی ايرانيان خارج از کشور ضرورت برخورداری ايشان از کرسی نمايندگی در پارلمان ايران را پيشنهاد دادم.

در بخش پايانی مقاله مزبور آمده بود:



« حاکميت در ايران به آن درجه از بلوغ رسيده که توقع «حزب اللهی بودن» از تمامی ايرانيان خارج از کشور را نداشته باشد. همانطور که همين توقع را نيزاز قاطبه ايرانيان داخل ندارد.

ايرانی ها اعم از داخل و خارج از کشور تنها خواهان حداقلی از رفاه و امنيت ذهنی ـ روانی در کنار آزادی های مُصرّح در قانون اساسی شان در زندگی روزمره هستند.

حکومت نيز بعد از روی کار آمدن رئيس جمهور خاتمی اهتمام خود را معطوف به برداشتن ديوارهای انفکاک شهروندان به درجه يک و دو و يا خودی و غير خودی کرده.

اکنون شايد مناسب ترين اقدام عملی در اين رويکرد نوين اختصاص دادن يک کُرسی از کُرسی های پارلمان ايران به نماينده ای از ايرانيان مقيم آمريکا باشد.اين منطقی ترين حق برای ايرانيان مقيم آمريکا است که تنها پانصد هزار نفر از ايشان در کاليفرنيا مستقرند.

در حالی که قانون اساسی ايران هر سيصد هزار نفر ايرانی در کشور را مُحِّق در داشتن يک نماينده در پارلمان می داند منطقاً می توان اين حق را برای ايرانيان مقيم آمريکا نيز برسميت شناخت خصوصاً آنکه اختصاص اين کُرسی دو کارويژه را توأمان احصاء می کند.

نخست مخاطب رسمی پيدا کردن جامعه ايرانی خارج از کشور در ساختار حکومتی ايران که مُنجر به اعاده و تقويت اعتماد بنفس جامعه ايرانی خارج از کشور می شود و سپس مخاطب رسمی پيدا کردن ايران در آمريکا برای دولتمردان واشنگتن که می تواند کريدوری مناسب و بهداشتی بمنظور حل و فصل اختلافات و مطالبات دو جانبه ميان تهران و واشنگتن را فراهم نمايد.» (1)
سه ماه بعد از انتشار اين مقاله بود که طی ضيافت صبحانه در شهر سن خوزه ايالت کاليفرنيا با « دکتر هادی نژاد حُسينيان» نماينده وقت جمهوری اسلامی ايران در سازمان ملل متحد همين پيشنهاد را با وی مطرح کرده و ايشان ضمن ابراز تمايل طرح آنرا در دستور کار خود برای رايزنی با دولتمردان ايران قرار داد.

هر چند جمعيت مؤتلفه اسلامی نخستين ارگانی بود که از مجموعه جريان های سياسی منتسب به جناح محافظه کار ايران با پاسخی منفی نسبت به اين پيشنهاد از خود واکنش نشان داد و بلافاصله بعد از چاپ مقاله « بيست و هشتمين استان» در هفته نامه « شما» با اين پيشنهاد مخالفت کرد و به زبان طعنه اظهار داشت:
« ... همين مان کم مانده بود تا کرسی های پارلمان را تخصيص به ايرانيان مقيم آمريکا دهيم»!
اما سه سال بعد از اين تاريخ « امير مُحبيان» مقاله نويس سرشناس روزنامه دست راستی « رسالت» نيز با يک بدعت گذاری شجاعانه جبهه متحد محافظه کاران عليه ايرانيان خارج از کشور را شکست و طی مقاله « ايران برای همه ايرانيان يا بعضی از ايرانيان؟» به صرافت افتاده و اذعان داشت:



« جمعيتی قابل اعتنا از ايرانيان در خارج از مرزهای کشور به زندگی مشغولند. بخش مهمی از اين افراد در کشورهای بيگانه به دنيا آمده ولی هنوز مهر وطن در دل دارند و خود را در زمره شهروندان ايران می شمارند. گروهی از اين افراد به سطوح بالای علم و دانش دست يافته اند و طبعاً انتساب آنان به ايران مايه سرافرازی ايران به چنين فرزندانی و باعث افتحار آنان به ايرانی بودن است .... پاره ای از جماعت ايرانی مقيم خارج به درست يا نادرست پيش از اين گمان می بردند که نظام اسلامی آنان را به فراموشی سپرده است، ولی وقتی شعار ايران برای همه ايرانيان را از سوی رئيس جمهور ايران اسلامی شنيدند به درستی دريافتند که آنان هيچ گاه از محل توجه نظام به دور نبوده و شهروند درجه دو به شمار نمی رفته اند.... واقعيت آن است که شعار ايران برای همه ايرانيان گفته ارزشمندی است مشروط بر آنکه از آن به مثابه ابزاری برای کسب رای و سلاحی در جهت سرکوب رقيب بهره نگيرند» (2)



هر چند صف شکنی آن روز مُحبيان در اردوی محافظه کاران را چنانچه برخوردار از صداقت بوده باشد، می توان عملی شجاعانه و قابل تقدير تلقی کرد اما عملاً بی عنايتی آن روز مجموعه دست راستی های ايران به اين پيشنهاد موجبات گم شدن پيشنهاد مزبور در مجادلات سياسی روز شد و نهايتاً تنها لبخندی تلخ بر سيمای نويسنده نشاند!

اما اکنون با طرح مجدد اين پيشنهاد از جانب يکی از مسئولين دست اندر کار اميد می رود زمينه عملی اين اقدام فراهم شود و لبخند تلخ آن روز نويسنده مُبدل به « نگفتمی؟» موجه گردد!



مبارزه با تروريسم

متعاقب سخنرانی جورج بوش رياست جمهور آمريکا بعد از حمله به برج های مرکز تجارت جهانی در نيويورک و تاکيد وی بر عزم ايالات متحده جهت نبرد جهانی با تروريسم طی مقاله « هدف مجازی» که بفاصله بيست روز بعد از واقعه يازده سپتامبر منتشر کردم خطاب به دولتمردان ايالات متحده متذکر شدم:



« هر گونه عمليات نظامی سنگين در افغانستان با محوريت قرار دادن نابودی بن لادن و گروه تحت امر وی توسط آمريکا چنانچه نتواند در کوتاه مدت به فرجام برسد منجر به آن شده تا بن لادن در قواره های يک قهرمان برای جهان اسلام در آيد! و در آنصورت آمريکا مواجه با يک گسل در صفوف متحدينش در جهان اسلام خواهد شد.از سوی ديگر برخورد کوبنده با طالبان و بن لادن توسط آمريکا بمثابه مشت کوبيدن بر جيوه است که نه تنها منجر به نابودی آن نشده بلکه باعث بسط و گسترش پديده طالبانيزم در سطح جهان خواهد شد.

در چنين حالتی هر مسلمان برخوردار از گرايشات راديکال و خشونت ورزانه که تعدادشان در جهان اسلام کم هم نيست! شخصاً و بالقوه مُبدل به بمبی متحرک عليه منافع غرب خواهد شد. فرآيندی که در صورت تداوم سياست حماقت آميز آمريکا می تواند زمينه جنگی فراگير ميان جهان غرب با دشمنانی نامرئی! در جهان اسلام را فراهم آورد» (3)



طُرفه آنکه نخستين واکنش نسبت به مقاله « هدف مجازی» از جانب روزنامه دست راستی کيهان چاپ تهران نشان داده شد و اين روزنامه در ستون « اخبار ويژه» مورخ 4/مهر/80 ناتوان از فهم مقاله « هدف مجازی» داريوش سجادی را « يكي از چهره هاي ضدانقلاب آمريكانشين، شخصی كه به عنوان يك آدم مرفه در آمريكا شناخته مي شود مورد لطف قرار داد!



و مجدداً لبخندی تلخ بر سيمای نويسنده نشست!



اکنون و بعد از گذشت نزديک به سه سال از آن تاريخ، مبارزه جهانی آمـــــريکا با تروريسم به جائی رسيده که « ريچارد کلارک» مشاور امنيت ملی سابق آمريکا شجاعانه اعتراف می کند که:



« امروز مبارزه با سازمان جديد «القاعده» بسيار دشوارتر است، چرا كه سياست كنوني آمريكا در مقابله با آن، بسيار ساده و پيش پا افتاده مي‌باشد و اين چيزي است كه همه، از جمله ساكنان خاورميانه بر آن آگاهند ... بوش به نصايح كساني همچون حسني مبارك كه مي‌گفت، اكنون يك بن‌لادن داريم، اما پس از حمله به عراق، صدها بن‌لادن به وجود خواهد آمد، گوش نداد.» (4)



متعاقباً « کالين پاول» وزير خارجه ايالات متحده نيز طی مصاحبه با شبکه ABC در هفته گذشته اقرار کرد:



« اطلاعات ضعيف در گزارش‌هاي مربوط به تروريسم اين نتيجه‌ي اشتباه را به همراه داشت كه گفته شود اقدامات تروريستي در سال گذشته در سراسر جهان كاهش يافته است ... اين در حالی است که حملات تروريستي در سال گذشته زياد شده‌اند نه كم.»



و نويسنده باز هم به تلخی خنديد! و زير لب گفت: نگفتم!؟



انتخابات مجلس

در آستانه انتخابات مجلس هفتم بمنظور تشويق و ترغيب و توجيه شهروندان ايرانی جهت شرکت در انتخابات مزبور طی مقاله « کامروائی سحرخيزان» تصريح کرده بودم که:



« علی رغم همه دل چرکينی شهروندان ايران از کم اقبالی طلايه داران جنبش اصلاح طلب طی 6 سال گذشته، انتخابات پيش روی مجلس ايران فرصت تاريخی حائز اهميتی برای باز توليد و تقويت شاکله اصلاح طلبی را در اختيار شهروندان ايران قرار می دهد ... حضور در انتخابات را می توان به تعبير بزرگمهر حکيم بمثابه سحرخيزی شب خفتگان تلقی کرد.هر کس سحرخيز تر بود کامروا تر نيز خواهد بود ولو آنکه سحرخيزان، حراميان باشند و مال باختگان بزرگمهر حکيم!»



با وجود اين مشاهده شد بدنبال رد صلاحيت گسترده نامزدهای اصلاح طلب انتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان 260 نفر از نمايندگان مجلس ششم ضمن تحصن در پارلمان بعنوان اعتراض به اين رد صلاحيت ها نهايتاً با تحريم اعلام نشده انتخابات ميدان را بنفع رقيب واگذار کردند و تلويحاً يا تصريحاً گزش تند انتقاد خود را متوجه شخص کروبی کرده که علی رغم ميل ايشان از تحصن نمايندگان حمايت نکرد و با وجود بايکوت غير رسمی انتخابات مجلس هفتم توسط نمايندگان متحصن، وی و خاتمی و سازمان سياسی تحت امر ايشان (مجمع روحانيون مبارز) حضور در عرصه انتخابات با نامزدهای باقيمانده را انتخاب کردند.

اين اقدام کروبی تا آنجا برای برخی از نمايندگان متحصن سنگين تمام شد که جسورانه کروبی را به سازشکاری و محافظه کاری محکوم کردند!

در همين راستا بود که سرکار خانم فاطمه حقيقت جو، يکی از نماينده گان جوان و احساساتی متحصن در مجلس ششم خطاب به کروبی و خاتمی با زبان طعنه و متلک گوشزد می کرد:



« کسانی که در زمانی ادعای همطرازی با دکتر مصدق را می کردند، اکنون به اندازه مصدق نتوانستند در حاکميت ابراز وجود کنند و مصدق شدن کار هر کسی نيست و از عهده خيلی از افراد برنمی آيد»



در همان مقطع بود که مجدداً طی مقاله « سناتور کروبی» به سرکار خانم حقيقت جو گوشزد کردم:



« مگر مصدقی که سرکار خانم حقيقت جو با طعنه و کنايه پُـــز! آنرا به کروبی و خاتمی می دهند با تکيه بر چند نماينده توانست لايحه ملی کردن صنعت نفت را از تصويب مجلس بگذراند؟ فقط شش نفر!!!

گذشته از آنکه اعلام عدم مشارکت متحصنين در انتخابات يکم اسفند را نمی توان برخوردار از حزم انديشی ايشان تلقی کرد کما اينکه اصرار برخی نمايندگان معتبر فعلی مجلس همچون حجت الاسلام کروبی بر ماندن و حضور در اين انتخابات را بايد به اعتبار پختگی و درايت سياسی ايشان گذاشت ... سياست علم تحصيل و حفظ و بسط قدرت است . بازی در چنين قالب تعريف شده ای يعنی تن دادن به اصل بازی و تداوم حضور سياسی ... نمايندگان مستعفی و معترض به سلوک انحصارطلبانه شورای نگهبان در صورت اصرار بر اعتکاف سياسی خود لااقل موظفند همه اهتمام سياسی خود را صرف بسيج شهروندان جهت مشارکت در انتخابات و فرستادن افرادی همچون کروبی با بالاترين آرا به پارلمان کنند. حضور کروبی و معدود نمايندگانی همچون کروبی در مجلس به اعتبار وزن و صحابگی سياسی ايشان ولو آنکه در اقليت مطلق نيز در مجلس باشند بمراتب موثرتر از عدم حضورشان است. اصلاح طلبان نمی بايست تريبون مجلس را براحتی از دست بدهند ، ولو آنکه با تبانی صورت گرفته، محافظه کاران موفق به اشغال اکثريت کرسی های پارلمان شوند ليکن اصلاح طلبان موظفند به هر قيمتی که شده امثال کروبی را ولو در حجمی قليل وارد مجلس کنند...»



در فردای انتشار هر دو مقاله « کامروائی سحرخيزان» و « سناتور کروبی» به سنت معمول سيل چشمگير ناسزا و فحاشی متوجه نويسنده شد!

اما هنوز سه ماه از آن تاريخ نگذشته که کروبی در مصاحبه 17 خرداد ماه جاری خود برای نخستين بار در عرصه علنی اعلام کرد:



« برخى دوستان ما اقداماتى مانند روزه سياسى، تحصن و تحريم انتخابات را شروع كردند كه استفاده اى هم براى هيچ كس نداشت ولى ما سر همان نقطه اول هستيم و اعتقادمان اين بود كه طرح بعضى شعارها كه در قبل اشاره كردم به نفع كشور نيست و بايد در انتخابات حضور و شركت فعال داشته باشيم و مى دانستيم كه روش برخى از دوستان ما با شكست مواجه مى شود ... متاسفانه برخى از دوستان ما اشتباهاتى كردند، فكر كردند از روش آنها حمايت مى شود اما همين تحصن، تداوم و استمرار آن اشتباه بود و كار را به شدت پيچيده كرد و حتى مسيرى را كه من و خاتمى براى حل مسئله طى مى كرديم را با مشكل رو به رو ساخت به طورى كه وزير اطلاعات آمد و به من گفت: اين كار (تحصن) اشتباه است، ببينيد بيرونى ها درباره ما چه مى گويند ... متاسفانه برخى از دوستان ما اشتباهاتى كردند، فكر كردند از روش آنها حمايت مى شود اما همين تحصن، تداوم و استمرار آن اشتباه بود و كار را به شدت پيچيده كرد و حتى مسيرى را كه من و خاتمى براى حل مسئله طى مى كرديم را با مشكل رو به رو ساخت به طورى كه وزير اطلاعات آمد و به من گفت: اين كار (تحصن) اشتباه است، ببينيد بيرونى ها درباره ما چه مى گويند.»



جالب آنکه دو روز بعد از اظهارات کروبی اين بار سرکار خانم « جميله کديور» رياست دوره ای شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد بود که خبر از آن می داد:



« اين شورا، در جلسه يكشنبه شب خود با حضور مهدى كروبى دبير مجمع روحانيون مبارز، مواضع و عملكرد برخى از اصلاح طلبان را بررسى كرد ... و طى آن مواضع و عملكرد دوم خردادى هاى خارج از اين شورا مورد ارزيابى قرار گرفت.

كديور اظهار داشت: برخى اصلاح طلبان از جمله نمايندگان مجلس ششم، اعضاى هيأت دولت، مسئولان احزاب و مطبوعات و حتى چهره هاى مستقل اين جريان با اعلام مواضعى غير هماهنگ با جبهه دوم خرداد تندروى هايى داشتند. وى با بيان اين كه اقدامات و مواضع غيرهماهنگ و افراطى اصلاح طلبان مورد تأييد شوراى هماهنگى جبهه دوم خرداد نيست، افزود: اين اقدامات موجب تضعيف جبهه دوم خرداد شد و در نهايت دود آن به چشم همه رفت. رئيس دوره اى شوراى هماهنگى جبهه دوم خرداد ادامه داد: آنان با طرح شعار هايى «بلندپروازانه» و «دور از دسترس»، انتظارات غيرواقعى مردم را از جبهه دوم خرداد افزايش دادند.

وی افزود: نبايد اظهارنظر هاى طيف تند رو اصلاح طلبان را به حساب مجموعه شوراى هماهنگى جبهه دوم خرداد گذاشت. كديور افزود: در اين جلسه با تأكيد بر مشتركات و احترام به اختلاف نظر ها كه امرى طبيعى است، بر ادامه برگزارى جلسات با حضور كروبى به عنوان «يكى از نماد هاى اصلاحات» تصريح شد.»



تاکيد کديور بر تداوم جلسات شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد با حضور و محوريت کروبی نشاندهنده عبور اصلاح طلبان عصبانی و هيجان زده از فاز فوران احساسات به تعقل و حزم انديشی است. اين دقيقاً همان چيزی بود که نويسنده به سهم خود چهار ماه پيش تر در انتخابات پارلمانی از اصلاح طلبان در مجلس مطالبه می کرد و امروز اصلاح طلبان (هر چند با تاخير) با تن دادن به آن مجدداً لبخندی تلخ را بر سيمای نويسنده نشاندند.



« شيرين عبادی»

مهر ماه سال 82 که رسانه ای گروهی جهان خبر دادند آكادمی سلطنتی سوئد جايزه نوبل جهانی صلح را به سرکار خانم شيرين عبادی تخصيص داده، موجی از سرور و شادمانی نامتعارف در کسر وسيعی از شهروندان ايرانی بوجود آمد که از حيث ذات و ماهيت قابل ارزيابی روان شناسانه اجتماعی بود.

نويسنده در آن مقطع طی دو مقاله « تبعات نوبل» و « نوبل شوم» اقدام به تحليل و گمانه زنی از رفتار جامعه شهروندی ايران در قبال اين رويداد خبری کرده و واکنش شهرآشوبانه ايرانيان را ذيل سندروم خودشيفتگی NARCISSIM قرار داد.

در قسمتی از آن مقالات آمده بود:



« شوق زدگی خارج از قاعده و نامتعارف عموم ايرانيان در داخل و خارج از کشور از کسب اين جايزه توسط خانم عبادی مؤيد ته نشينی عميق لِرد های سندروم خود شيفتگی در فرهنگ رفتاری جامعه ايست که در ضمير ناخودآگاه اش احساس تحقير از جهان پيرامونی داشته و بشدت به استقبال مورد تائيد و تشويق قرار گرفتن می رود ... بخش قابل توجهی از اقبال به خاتمی در دوم خرداد 76 نيز ناشی از عوارض بالينی آفت قهرمان پروری در بستر مناسبات جامعه شهروندی ايران بود. حماسه سازان دوم خرداد نسل سرخورده ای بودند که در رويايشان خاتمی را ناجی افسانه ای خود می ديدند که برای نجات ايشان ظهور کرده! رای به خاتمی ، رای به سايه ای از خاتمی بود که در کنار پرتو مورّب آفتاب بسيار بزرگ جلوه می کرد ... جامعه ايران اکنون و مجدداً شاهد بروز و اپيدمی کردن همان آفت توسط جامعه خود شيفته اما اينبار در حق سرکار خانم عبادی می باشند.
اظهار نظرهائی از اين دست که او آمده تا جميع مشکلات زنان و جوانان و کودکان و زندانيان و سياسيان و کيهانيان و خاکيان و افلاکيان را يک تنه و يک شبه مرتفع نمايد و صدا هائی که از گوشه کنار هم بلند شده که عبادی بايد رئيس جمهور يا رهبر اپوزيسيون و يا رهبر جنبش اصلاحات شود، هذيانهای مجددی است که بدون توجه به اندازه ها و قواره های سرکار خانم عبادی در حال باز توليد است.»



بازتاب اين دو مقاله در آن مقطع فوران کسر عظيمی از پرخاش و عتاب خوانندگان نسبت به نويسنده بود که در تحليل نهائی مدعی بودند آن سبو بشکست و آن پيمانه ريخت و اينک کشتی طوفان زده ايران را ناخدائی فرزانه و صاحب صلاحيت عهده داری می کند.

و اين بار نيز نويسنده تنها لبخندی تلخ بر لبانش نشست!

اما هنوز يک ماه هم از آن مقالات نگذشته بود که عرق تند تب داران جايزه نوبل به سردی گرائيد و با رويت و استماع نخستين اظهارات سرکار خانم عبادی که منکر هر گونه قهرمانی و سياست ورزی شده و بر خلاف ميل شيدائيان نافی ماهيت اسلام با حقوق بشر و دموکراسی نشدند به ناگهان همه آن شورمندی ها مبدل به شوريدگی شد.

شيرين عبادی که تا پيش از اين شاه کليد همه انسداد های تاريخی و سياسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی دينی و فلسفی و ... بود يک شبه مُبدل به مزدور جمهوری اسلامی ، نان به نرخ روز خور، محافظه کار، خائن و ده ها اتهام مختلف شد.

اين در حاليست که در پايان يکی از همان مقالات پيشين خطاب به خانم عبادی تصريح کرده بودم:



« سرکار خانم عبادی؛ زنهار! بر خود بلرزيد از اين جماعت بيمار و خود شيفته. با شما همان کنند که با خاتمی کردند! به طرفه العينی بر تارک هستی می نشانندتان! بدست خود از شما بتی خواهند ساخت رويائی و در روز واقعه نيز به جرم ناتوانی در انجام خواسته هائی که نه در توان تان بوده و نه ادعايش را داشته ايد، نابودتان خواهند ساخت.»



خُــــنُــــک آنکه ماه گذشته در حالی طی گفتگو با سرکار خانم عبادی در مراسم ضيافت شامی که به افتخار ايشان در سازمان ملل متحد در نيويورک برگزار شده بود با تکيه بر اين کمدی ـ تراژدی بر رقم « نگفتم؟» های پرونده ژورناليستی خود می افزودم که ايشان نيز در مقام تائيد و دلجوئی تصريح داشتند که چندان دلچرکين از ناسزاهائی که خوردی نباش چون اکنون همان ناسزاها با شدت و ضعفی کمابيش يکسان نصيب اينجانب می شود!



اُسکار و آغداشلو

هنوز چند صباحی از شهرآشوبی خويشکامانه ايرانيان در ازای نوبل خانم عبادی نگذشته بود که خبر احراز نامزدی « شهره آغداشلو» هنرپيشه سينمای ايران دوران پهلوی برای بازی نقش دوم در فيلم « خانه ای از مه و شن» موجبات سرخوشی جوانانه بخش های ديگری از شهروندان ايرانی را فراهم کرد.

در همان تاريخ بود که با تقرير مقاله « اُسکار، آغداشلو و سوته دلان» با ارزيابی جايگاه سينما و هاليوود در آمريکا و خلسه کاذب منتسبين به اسکار اقدام به رفتارشناسی آغداشلو در ازای آن کانديداتوری کرده و در بخشی از آن مقاله آوردم:



« شيدائی و از خود بی خودگشتگی امروز آغداشلو در کسب نامزدی! جايزه اسکار را می توان در قالب همان بافت تخيلی و مجازی ترسيم شده از جانب هاليوود برای ظفرمندی شهروندان آمريکائی ارزيابی کرد. علی رغم اين، احراز نامزدی آغداشلو برای کسب اسکار 75 اگر هيچ اثری نداشته باشد لااقل خواهد توانست بعد از 25 سال غربت نشينی جامعه ايرانی مقيم کاليفرنيا که توام با تحقير و تخفيف اين کُلنی عزلت گزيده در بافتار جامعه آمريکائی بود اينک به تقويت اعتماد بنفس ولو مجازی و کاذب اين بخش از جامعه ايرانيان خارج نشين بيانجامد.»



طبعاً انتشار اين مقاله نيز مصون از ناسزاهای هتاکان حرفه ای نماند و حجم فشرده ای از ادبيات چارواداری در دفاع از آغداشلو و صاحب صلاحيتی ايشان و بی صلاحيتی نويسنده آغاز شد.

اما هنوز دو ماهی از کانديداتوری آغداشلو برای اُسکار نگذشته بود که مشاراليه روز دوشنبه سوم فروردين 83 در مصاحبه با بخش فارسی راديو بی بی سی در پاسخ به سوال فردی بنام علی از تهران که از وی پرسيده بود:

« نامزدی اُسکار چه تغييری در حس کنونی تان نسبت به ايران ايجاد کرده؟» اظهار داشت:



« در تمامی مصاحبه هايم بعد از نامزدی اسُکار کوشيدم بعنوان يک شخصيت ايرانی طوری پاسخ بگويم که درست و سنجيده باشد و حرفی نزنم که مايه خجالت يا آبروريزی هم وطنان من شود»



اما هنوز دقايقی از اين پاسخ علی الظاهر سنجيده آغداشلو نگذشته بود که در چند سوال بعدتر! وقتی شخصی به نام کاوه از تهران با اشاره به صحنه های هم بستری و هم آغوشی آغداشلو با « بن کينگزلی» در فيلم مزبور از آغداشلو پرسيد:



« برخی از صحنه هائی که شما در خانه ای از مه و شن بازی کرديد برخلاف فرهنگ اخلاق گرای ايرانيه. در اين باره نظر شما و همسرتان چيست؟ و فکر می کنيد عامه مردم ايران بعد از ديدن صحنه های سکسی اين فيلم چه قضاوتی درباره شما می کنند؟»



آغداشلو عجولانه و بدون توجه به پاسخ چند لحظ پيش خود به « علی از تهران» در مقابل تريبون بين المللی راديو بی بی سی تند ترين توهين را به همان هم وطنانی که چند لحظه پيش گفته بود در عموم مصاحبه هايش کوشيده بود طوری پاسخ بگويد که ضمن درست و سنجيده بودن متضمن توهين يا آبروريزی هم وطنانش نشود، اظهار می دارد:



« متاسفانه مردم ايران در زمينه فرهنگی دو روئی دارند و از لحاظ اخلاقی يکی از فاسد ترين ملت هايند (!) اما وقتی می خواهيم از خودمان تعريف کنيم مبدل به مقدس ترين ملت ها می شويم. ايرانيان اين دو روئی را هميشه داشته ند»!



در اينجا نيز لبخندی تلخ بر سيمای نويسنده نشست و زير لب اين شعر معروف « پند پدر» را با خود نجوا کرد که:



پدری با پسرش گفت بخشم:

که تو آدم نشوی ، خاک بسر

گر کسان جامه سر و خيره سرند

از سر و روی تو بارد همه شّر

حيف از اين عُمر که ای بی سر و پا

در پی تربيت ات کردم سر

دل فرزند از اين حرف شکست

بی خبر کرد از آن شهر سفر

رفت به شهری که شود

فارغ از سرزنش تلخ پدر

از قضا منصب والائی يافت

حاکم شهر شد و صاحب زر

چند روزی بگذشت و پس از آن

امر فرمود به احضار پدر

پير آمد از راه دراز

نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غايت خودخواهی و کبر

به سر و روی وی افکند نظر

گفت: ای پير شناسی تو مرا؟

گفت: کی می روی از ياد پدر

گفت: گفتی که تو آدم نشوم

حاليا حشمت و جاه ام بنگر

پير خنديد و سرش داد تکان

اين سخن گفت و برون شد از در:

من نگفتم که تو حاکم نشوی

گفتم آدم نشوی؛ جانه پدر!





داريوش سجادی

23/خرداد/83

آمريکا



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ روزنامه پيام آزادی ـ 30/بهمن/78 ـ اين مقاله همزمان با تهران در تاريخ ششم مارچ 2000 تحت عنوان Iran For All Iranian در نشريه Gulf 2000 وابسته به دانشگاه کلمبيای نيويورک درج گرديد.

(2) ـ روزنامه رسالت ـ مورخ 17/دی ماه/80

(3) ـ هدف مجازی ـ 30/شهريور/80 خبرنامه گويا

(4) ـ مصاحبه با الشرق الاوسط چاپ لندن مورخ 11 ژوئن 2004

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر