از زمستان سال 75 تا تابستان سال 85 ده سال وقت لازم بود تا فاصله تهران تا شيکاگو اين امکان را فراهم آورد تا يک بار ديگر فرصت مجالستی دوستانه با سيد محمد خاتمی فراهم شود.
زمستان 75 در موقعيتی با خاتمی امکان ملاقات حاصل شد که وی هنوز رئيس جمهور نبود اما در اوج تبليغات انتخابات رياست جمهوری فعال بود و اينک در تابستان 85 نيز زمانی با خاتمی توفيق مجالست فراهم شد که باز هم رئيس جمهور نيست اما تجربه 8 سال رياست جمهوری را به همراه داشت.
خاتمی را ديدم اما ده سال ديرتر و ده سال پيرتر.
علی نصيريان در اثر ارزشمند «شير سنگی» در تمثيل يار و همرزم سابق خود در آن فيلم (عزت الله انتظامی) بيانی اثرگذار را در تاريخ سينمای ايران از خود بجای گذاشت آنجا که در بدرقه همسنگر سابق خود، شمايل سوار بر اسب و تفنگ به دست اش در چشم انداز افق را آن گونه با لهجه شيرين لُری توصيف نمود که:
اسب همو اسبه.
تِفنگ همو تِفنگه.
اما سوار، او سوار نيس.
خاتمیِ شيکاگو نيز،هر چند تفنگ نداشت که از ابتدا جز قلم و بيانی مطنطن و انديشه ای روشن، سلاح ديگری نداشت. هر چند ديگر سوار بر مرکب قدرت نيز نبود اما خاتمی سال 75 نيز نبود.
خاتمی امانت مردم ايران به کانون قدرت بود. حال ديوانيان بايد پاسخ بگويند چه کردند با امانت مردم ايران که اينک در شيکاگو وی خسته و شکسته و دلبسته! بود.
اين خاتمی، آن خاتمی نبود.هر اندازه صيانت نفس خود در بی رغبتی به قدرت را بخوبی حفظ کرده بود اما ظاهراً و ناخواسته اکنون عهده دار نقش «دگر باشی» در مقابل جانشين خود شده است.
ظاهراً عوامگرائی فعلی، پمپ کننده فرزانگی مضاعف به سلف شده که بدليل تزريق غير ضرور و خارج از قاعده، آن حُسن فعلی را مُبدل به قـُبح فاعلی کرده.
حُسنی که با دوپينگ نالازم به مرزهای تصنع نزديک شده.
خاتمی را اسير کاريزمای خود ديدم.
زمستان سال 75 بعد از پايان ملاقات با خاتمی به اتفاق عکسی يادگار انداختيم و خاتمی در مقام مطايبه گفت: اگر رئيس جمهور نشدم، آنرا پاره کن والی اسباب درد سرت می شود و در تابستان 85 نيز بعد از تکرار همين تجربه اين بار خاتمی گفت:
از اين عکس تنها استفاده شخصی شود!!!
ظاهراً فاصله ملاقات سال 75 تا 85 به قامت تواضع تا تفقــّد بود!
[...]
اما علی رغم اين، کمال بی انصافی است چنانچه منکر حضور اثرگذار خاتمی در جمع مسلمانان و مردم آمريکا شد.
در شيکاگو اين خاتمی بود که توانست سالن 20 هزار نفری کنفرانس جامعه اسلامی شمال آمريکا را گوش تا گوش اشباع از مسلمانانی کند که تشته شنيدن سخنان مردی بودند که نماد و معرف اسلام رفعت و محبت و معدلت بود.
به همان قياس نيز نمی توان منکر صداهائی شد که در داخل و خارج ايران و آمريکا معترض حضور خاتمی در آمريکا بودند.
جامعه ضد ايرانی فعال در آمريکا که تحت رهبری لابی قدرتمند صهيونيست ها توانسته چهره ای دژم و خوفناک از ايران خصوصاً طی يک سال گذشته و با اتکای بر مواضع بعضاً غير ديپلماتيک رئيس جمهور احمدی نژاد ترسيم نمايد مدعی اول مخالفت با حضور خاتمی در آمريکا بود.
خاتمی در اين سفر تصوير رحمانی و انساندوستانه ای از اسلام در آمريکا را عهده داری می کرد که يکصد و هشتاد درجه با مساعی لابی صهيوينست در اين کشور که ترسيم گر چهره تروریست از اسلامند، زاويه داشت.
اينکه در ايران عده ای هم سو و هم زمان با مخالفان خاتمی در آمريکا مدعی و مخالف سفر خاتمی به آمريکا شدند و مرز بی پروائی را تا طرح خلع لباس خاتمی جلو بردند مؤيد حزم انديشی حاذقانه و زبردستی زيرکانه صهيونيست ها در تمهيد چنين فضائی بود.
در اين ميان اعتراض روزنامه کيهان (9/6/85) به سفر خاتمی برجسته ترين نمونه از توفيق محور تل آويو ـ نو محافظه کاران آمريکائی مبنی بر ايجاد سوال و اختلاف نزد دولتمردان و سياست ورزان در داخل کشور بود.
کيهان و به تاسی از آن همسر سخنگوی دولت با کمترين بهائی نشان دادند می توانند ناخواسته بدليل ناآشنائی با ظرائف دنيای سياست، نقش ضعيف ترين حلقه برای شيطنت و دسائس دشمنان کشور را عهده داری کنند.
اين که روزنامه کيهان در آستانه سفر خاتمی به نيويورک ضمن اعتراض به اين سفر طی يادداشتی متذکر شد:
«تصميم خاتمی برای سفر به واشنگتن در حالی اتخاذ شده که دولت آمريکا به کامران باقری لنکرانی وزير بهداشت ايران برای شرکت در اجلاس رسمی سازمان جهانی بهداشت در آمريکا ويزا نداد.جالب تر از همه اين که از زمان آغاز بررسی پرونده ايران در شورای امنيت سازمان ملل متحد هيچ يک از ديپلمات های هسته ای ايران نتوانسته اند برای حضور در جلسات شورای امنيت يا انجام رايزنی های ديپلماتيک در نيويورک ويزای ورود به آمريکا را دريافت کنند ... اکنون جای اين پرسش وجود دارد که با وجود اين همه رفتارهای توهين آميز از جانب آمريکا نسبت به مقامات رسمی جمهوری اسلامی به چه دليل مقامات ايالات متحده اينگونه به سادگی و با رغبت برای جناب آقای خاتمی ويزا صادر می کنند؟»
و از سوئی ديگر جورج بوش رئيس جمهور آمريکا نيز هم زمان با سفر خاتمی در مصاحبه با وال استريت ژورنال می گويد:
« شخصاً دستور صدور رواديد سفر به آمريکا را برای محمد خاتمی صادر کرده چرا که علاقه داشته است که بداند او چه حرف هائی برای گفتن دارد»
اين دو مؤيد هم پوشانی پازل فتنه تل آويو ـ نو محافظه کاران در دو سوی اقيانوس است.
قطعاً برای جورج بوش و همراهان کاخ سفيدش مواضع خاتمی، مواضعی پوشيده و جديد نبود که اينک رئيس جمهور آمريکا را شخصاً در شوق شنيدن آن مواضع ترغيب به صدور امريه رواديد برای خاتمی کند.
خصوصاً آنکه جورج بوش با توجه به سطح انديشگی و سواد اجتماعی و سياسی اش اگر هم می خواست، نمی توانست و نمی تواند ارزنی به فهم گفتمان خاتمی نزديک شود.
اين تنها تله ای بود که برای ايجاد اختلاف نزد نيروهای داخلی گستراندند که انصافاً با ناشيگری آقايان و بانوان! محترم در داخل، حراميان در ترفند خود توفيق لازم را کسب کردند.
برای حلقه نو محافظه کار حاکم بر کاخ سفيد، محمد خاتمی با محمود احمدی نژاد ارزنی تفاوت ندارد.
ايشان تنها مترصد آنند تا با ايجاد دو قطبی خاتمی خوب ـ احمدی نژاد بد ضمن ايجاد اختلاف داخلی، از حضور احمدی نژاد بر کرسی فعلی رياست جمهوری بهره برده تا با تکيه بر مواضع غير ديپلماتيک ايشان ترسيم کننده شمائی خوفناک از ايران شده تا بدينوسيله خود را از توجيه مناسبی بمنظور گذشتن از سد افکار عمومی در برخورد با ايران برخوردار کنند.
دولتمردان و سياست ورزان داخل ايران نيز خواسته يا ناخواسته، بدون تامل در ظرائف جهان سياست چوب ناآشنائی خود با چنين فضائی را بر پيکره و اعتبار معنوی جامعه ايران زده و می زنند.
از جمله کوبيدن وقت و بی وقت بر طبل مناظره با جورج بوش توسط رئيس جمهور احمدی نژاد نمونه ديگری از ناآشنائی با چنين ظرائفی است.
ظاهراً رئيس جمهور ايران برخوردار از مشاوران حاذق و جهانديده ای نيستند تا به ايشان تفهيم کنند هر اندازه که در ايران پيش قدمی در مناظره نشانه اعتماد بنفس و برتری موضع محسوب می شود در افکار عمومی آمريکا کوبيدن بر طبل مناظره ميان دو طرفی که يکی در اوج قدرت و برتری نظامی و سياسی و بين المللی است، بمعنای ترسيدن و مبادی آداب شدن از سر استيصال طرف مقابل، فهم و ترجمه می شود.
دولتمردان ايران بايد اين نکته را در ديپلماسی خود با ايالات متحده لحاظ کنند که بر خلاف ايران که در آن جواب «های» «هوی» است! در آمريکا جواب «های» Hi همان «های» Hi است!
داريوش سجادی
20/شهريور/85
آمريکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر